33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 چون نای بینوایم ازین نای بینوا شادی ندید هیچ کس از نای بینوا

2 با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم زیرا جواب گفته من نیست جز صدا

3 شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک روزم همه شب است و صباحم همه مسا

4 انده چرا برم چو تحمل ببایدم روی از که بایدم که کسی نیست آشنا

1 به نو بهاران غواص گشت ابر هوا که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا

2 به لؤلؤ ابر بیاراست روی صحرا را مگر نشاط کند شهریار زی صحرا

3 مگر که راغ سپهر است و نرگسان انجم مگر که باغ بهشت است و گلبنان حورا

4 زمین به خوبی چون روی دلبر گلرخ هوا به خوشی چون طبع مردم دانا

1 دوش در روی گنبد خضرا مانده بود این دو چشم من عمدا

2 لون انفاس داشت پشت زمین رنگ زنگار داشت روی هوا

3 کلبه ای بود پر ز در یتیم پرده ای پر ز لؤلؤ لالا

4 آینه رنگ عیبه ای دیدم راست بالاش در خور پهنا

1 شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

2 چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم که نیست یک شب جان مرا امید بقا

3 چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم نماند خواهم چون شمع زنده تا فردا

4 همی بنالم چون چنگ و خلق را از من همی به کار نیاید جز این بلند نوا

1 خردم نمود گردش چرخ چو آسیا واکنون به خون دیده به سر شد همی مرا

2 از درد و رنج فرقت جانان شدم چنانک باد هوا نیم من و شد باد من هوا

3 چون کهربا به رنگم و آن قوتم نماند کان کاه بر کشم که ربایدش کهربا

4 هر چند بیش گریم تشنه ترم به وصل از آب کس شنید که افزون شود ظما

1 زهی موفق و منصور شاه بی همتا زهی مظفر و مشهور خسرو والا

2 زهی جهان سعادت به تو فزوده خطر زهی سپهر جلالت به تو گرفته ضیا

3 زهی به عالی امرت اسیر کشته قدر زهی به نافذ حکمت مطیع گشته قضا

4 زهی سپهر به اقبال تو فکنده امید زهی زمانه به فرمان تو بداده رضا

1 زلفین سیاه آن بت زیبا گشته است طراز روی چون دیبا

2 آن سرو که نیستش کسی همسر وان ماه که نیستش کسی همتا

3 بر عاج شکفته بینمش لاله در سیم نهفته یابمش خارا

4 بر تخته سیم اوفتد بر هم از سایه دو توده عنبر سارا

1 تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا

2 بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا

3 ای آن که تو را زهره و مه نیست همانند وی آن که تو را حور و پری نامده همتا

4 نه چون دل من بود به زاری دل وامق نه چون رخ تو بود به خوبی رخ عذرا

1 شاهان جهان شاهی و شاه جهانیا در چشم جور و عدل پدید و نهانیا

2 بایسته تر به خسروی اندر ز دیده ای شایسته تر به مملکت اندر زجانیا

3 عقل و روان به لطف نیابد همی تو را گویی که عقل دیگر و دیگر روانیا

4 روشن به توست سنت و آیین خسروی تازه به توست رسم و ره پهلوانیا

1 ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا

2 کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان خبری هست ز شوال به نزدیک شما

3 تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال من چنان گشتم از ضعف که در شرق سها

4 عید گویی که همی آید از سنگ برون یا مه روزه مرا می دهد از سنگ حیا

آثار مسعود سعد سلمان

33 اثر از قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی