شاهان جهان شاهی و از مسعود سعد سلمان قصیده 1
1. شاهان جهان شاهی و شاه جهانیا
در چشم جور و عدل پدید و نهانیا
...
1. شاهان جهان شاهی و شاه جهانیا
در چشم جور و عدل پدید و نهانیا
...
1. چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
...
1. ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
...
1. خردم نمود گردش چرخ چو آسیا
واکنون به خون دیده به سر شد همی مرا
...
1. شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا
چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا
...
1. زهی موفق و منصور شاه بی همتا
زهی مظفر و مشهور خسرو والا
...
1. به نو بهاران غواص گشت ابر هوا
که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا
...
1. زلفین سیاه آن بت زیبا
گشته است طراز روی چون دیبا
...
1. تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا
از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا
...
1. دوش در روی گنبد خضرا
مانده بود این دو چشم من عمدا
...
1. سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا
نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
...