عشق آمد و گرد فتنه بر از امیرخسرو دهلوی رباعی 1
1. عشق آمد و گرد فتنه بر جایم ریخت
عقلم شد و صبررفت و دانش بگریخت
1. عشق آمد و گرد فتنه بر جایم ریخت
عقلم شد و صبررفت و دانش بگریخت
1. ایزد که به زلفت شکن و تاب نهاد
در لعل لبت لولوی خوشاب نهاد
1. خشخاش که آرایش حلواش کنند
گه در کف و گاه در دهن جاش کنند
1. بی معرفت سخن مسلسل چه کنم
بی قوت عقل نکته را حل چه کنم
1. ای صوفی سیمی به صفایی نرسی
تا جان ندهی به خونبهایی نرسی