5 اثر از خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.

خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی

1 دیدم بسی زمانه مردآزمای را سازنده نیست هیچ امیر و گدای را

2 جز باد و دم ترنم این تنگنای نیست چون غلغل تهی نفس تنگنای را

3 چندین مکن دماغ به کافور و مشک، تر بر عاریت شناس کف عطرسای را

4 در خود مبین به کبر که از بهر عکس کار اینها بس است بهره تن خودنمای را

1 جان بر لب است عاشق بخت آزمای را دستورییی به خنده لب جانفزای را

2 خون مرا بریز و زخونابه وا رهان خیریست، این بکن ز برای خدای را

3 گفتی به مهر و مه نگر و ترک من بگوی این رو که داد مهر و مه خودنمای را؟

4 زان شوخ چون وفا طلبم من که بر درش هرگز ز ننگ می نگرد این گدای را

1 هنگام آشتی ست بت خشمناک را دل خوش کنیم لذت روحی فداک را

2 از خشم بود تا به سر ابرویش گره من زان شکنجه ساخته بودم هلاک را

3 خوش وقت آنکه گفت مرا پای من ببوس شرمنده وار بوسه زد این بنده خاک را

4 جانا، مبر ز بنده از این پس که بر درت کرده ست پر زخون جگر صحن خاک را

1 آنکو شناخت گردش خورشید و ماه را جوید برای خفتن خود خوابگاه را

2 از عین اعتبار ببینم به گلرخت زیرا قیاس نیست درازی راه را

3 ای سرفراز، تیغ اجل در قفا رسید سر راست دار، کج چه نهادی کلاه را

4 مردم همه نگون شده جستند زیر خاک قامت ازان نکوست سپهر دو تاه را

1 باز آرزوی آن بت چین می‌کند مرا معلوم شد که فتنه کمین می‌کند مرا

2 می‌خواندم گدای خود و گویی آن زمان ملک دو کون زیر نگین می‌کند مرا

3 از من مپرس کز چه دل دوست شد به باد در وی ببین که بی دل و دین می‌کند مرا

4 نه من به اختیار چنین مست و بی‌خودم چیزی‌ست در دلم که چنین می‌کند مرا

1 ز دور نیست میسر نظر به روی تو ما را چه دولتی ست تعالی الله از قد تو قبا را

2 از آنگهی که تو سلطان به ملک دل بنشستی نشاط و خواب به شبها حرام گشت گدا را

3 ز تیغ کش به حضورم که پادشاه بتانی به دور باش فراقم مکش ز بهر خدا را

4 اگر چه در دل ما ماند یادگار جفایت مباد آنکه رود از درونه یاد تو ما را

1 زمانه حله نو بست روی صحرا را کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

2 هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

3 ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل مگر ندید جوانان سرو بالا را

4 چو می خوری به سرم نیز جرعه می ریز که مردمی نبود باده نوش تنها را

1 زهی بریخته بر لاله مشک سارا را شکسته رونق خورشید گوهر آرا را

2 اگر ز روی تو شمع هدایتی نبود ز تیرگی که برون آورد نصارا را؟

3 به صیت حسن گرفت آن بت سمرقندی چو کشور دل ما خطه بخارا را

4 به روز کشتن ازان غمزه مهلتی جستم ولی ندید ز قاتل کسی مدارا را

1 شفاعت آمدم، ای دوست، دیده خود را کز او مپوش گل نودمیده خود را

2 رسید خیل غمت ورنه ایستد جانم کجا برم بدن غم رسیده خود را

3 به گوش ره ندهی ناله مرا، چه کنم؟ چو ناشنیده کند کس شنیده خود را

4 به رو سیاهی داغ حبش مکن پر رو مر این غلام درم ناخریده خود را

1 بهار پرده برانداخت روی نیکو را نمونه گشت جهان بوستان مینو را

2 یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را

3 سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی ز دست چون بتوان داد روی نیکو را

4 به باغ غرقه خونست لاله، دانی چیست؟ ز تیغ کوه بریدست روزگار او را

آثار امیرخسرو دهلوی

5 اثر از خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خسرو و شیرین در دیوان اشعار امیرخسرو دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.