1 ای دو جهان ذرّهٔ از راه تو هیچتراز هیچ به درگاه تو
2 پشت فلک طوق سجود از تو یافت شام عدم صبح وجود از تو یافت
3 یافته از درگه تو فتح باب بارگه اِنَّ اِلینا اِیاب
4 هست کن هر چه بعالم توئی وانکه همه نیست کند هم توئی
1 بود یدالله بوغا در مصاف با یکی از کینه وران در طواف
2 حمله بسی کرد سوار دلیر گبر ستیزنده نیامد به زیر
3 تا به چنان کش مکش از دستبرد شد ز دو سوالت پیکار خرد
4 هر دو دلاور چون به کین آمدند گرم ز توسن به زمین آمدند
1 زاهدی از خوان رضا توشه گیر گشت ز غوغای جهان گوشهگیر
2 شد ز بسی سجدهٔ پنهانیش خاک زمین صندل پیشانیش
3 تا به نود سال درین داوری داشت ز توفیق خدا یاوری
4 صبح دمی خضر ز خضرای دشت سوی نهان خانهٔ رازش گذشت
1 هر چه درین چره کهن ساختند قالبی از بهر سخن ساختند
2 لیک نیفتاد به روی ز می قالب این سکه به از آدمی
3 زنده به جز آدمیان نیست کس کادمی از ناطقه زنده است و بس
4 پس چو چنین است سخن جان ماست وانکه بد و زنده بود زان ماست