1 صبح دمی رفت مسیحا به دشت سبزه صحرا به دمش زنده گشت
2 بی خردی در رخ آن گنج زار کرد به دشنام زبان را در آن
3 هر چه که گفت او سخن ناصواب زین طرفش بود به رحمت جواب
4 او به خصومت همه نفرین فزود وین به لطافت همه تحسین نمود
1 باغ در ایام بهاران خوش است موسم گل با رخ یاران خوشست
2 چون گل نوروز کند نافه باز نرگس سرمست در آید به ناز
3 سبزه برآرد خط عاشق فریب از دل بیننده رباید شکیب
4 برگ شود بر گل نسرین فراخ آب چکد ز ابر بر اندام شاخ
1 شکر خدا را که ز فضل خدای گشت مزین چو بهشت این سرای
2 بیست خزانه است درو پر ز گنج بیست خزینه ز صد و بیست و پنج
3 ور همه بین آوری اندر شمار سه صد و ده بر شمر و سه هزار
1 یارب از آیین صواب خودم هم تو بیاموز جواب خودم
2 بو که ز نزدهت گه درالسلام بوی علیکی رسد و السلام