1 مبارک روز شنبه گاه پیشین گه هنگامی است با انوار بیش این
2 جهان از چشمه خود روی شسته که و مه سبحه و سجاده جسته
3 مؤذن قامت خود بر کشیده جماعت صف به مسجد بر کشیده
4 ممالک گیر سلطان جهان بخت در آن ساعت برآمد بر سر تخت
1 به پرسیدم من از پیروزی بخت که ای رنگ تو از فیروزه گون سخت
2 ملک غازی که فتحش هم عنان بود، خبر گو بعد فیروزی چه سان بود؟
3 جوابم داد کاز فیروزمندی چو شد غازی ملک را سر بلندی
4 ز بعد شکر یزدان شد بر آن عزم که آید سوی دهلی از پی رزم
1 دلیری کاو صف مردان بدیدهست نه بازش، دیده در خواب آرمیدهست
2 گوی را زیبد اندر زیر، توسن که صف تیغ داند باغ سوسن
3 رود یک سر چو باد آن جا که یک سر چو برگ بید بارد، تیغ و خنجر
4 نیندازد، گر آید ببر و یا شیر چو نیلوفر، سپر، بر آب شمشیر