1 دی عزیزی بعلاالدین گفت که ازین نکته شدستم غمناک
2 کانگه حافظ نبود خاک خورد همه اعضاش چو افتد به مغاک
3 بنده هم یاد بگیرد قرآن تا که در خاک نپوسد تن پاک
4 گفتم ای بنده مقبل تو مترس هرگز انگشت نپوسد در خاک
1 موریئی کان علا دین سازد گر کشد رود باشد امر محال
2 چاره آن ز پیر بنایی رفت شرمنده و بکرد سوال
3 پیر گفتا منت دهم تعلیم گر نگیرد طبیعت تو ملال
4 گفت موری همه کس را بی گلو کار کرده ام همه سال
1 شیر مردانه بگفتم پندیت روبهی باشی اگر بپذیری
2 برکس آن به که نگیری آهو که سگی باشی ار آهو بگیری
1 حافظ نیکخوان نیک نویس هرکه حق گویدت شنو سخنش
2 چنگ را بیش بر کنار مزن بسر خود که بر زمین نزنش
1 مرا هست اکثر غزل هفت بیت چو گفتار سلمان نرفته زیاد
2 که حافظ همی خواندش در عراق بلند و روان همچو سبع شداد
3 به بنیاد هر هفت چون آسمان کزین جنس بیتی ندارد عماد
1 طبع تو کمال کیمیایی است کز وی سخن تو همچو زر شد
2 دیوان تو دی یکی همی خواند دیدم که دهانش پر شکر شد
1 کسی کز عشق دولتمند گردد بیفزاید هزاران اعتبارش
2 نه بینی کو تعتش بلبل مست یکی مرغیست و میخوانی هزارش
1 کیسه مکن پر زر و سیم ای پسر کیسه برانند درین رهگذر
2 کیسه تهی باش و بیاسا کمال هر که تهی کیسه تر آسوده تر
1 حاجی کل از بر ما گر چه سوی قبله رفت نیست ازو حاشا و کلا عازم بیت الحرام
2 طاس بنگان را چو بازاری شنید اندر دمشق سر گرفت از سادگی بیچاره و شد سوی شام
1 چو بیتی به بیت خود نمدی خواستی گر چه آن سزاوار است
2 ای همچو شعرت چرا نمیدزدیم نمد خانقه که بسیار است
3 گر آگه نه ای ازین معنی که نمد هم ز جنس اشعارست