1 کمال اشعار اقرانت ز اعجاز گرفتم سر بسر وحی است و الهام
2 چو خالی از خیال خاص باشد خیالست اینکه گیرد شهرت عام
1 منشی چرخ را وترا ای فرید عصر با آنکه هر دو نجم گرفتند طارمی
2 باشد تفاوتی ز زمین تا بآسمان زان نجم تا بر تنت این نجم طارمی
1 آواز حزین سوزنی را مشنو که کنند عیب بسیار
2 خشک است همین و نیز باریک چون سوزن خار های دیوار
1 خادمی نااهل خوارزمی که باد هر دو دندانش شکسته همچو دست
2 کوزه کز لطف آبش می چکد تا شکسته تشنگی ما شکست
1 چو دیوان کمال افتد بدستت نویس از شعر او چندانکه خواهی
2 خیالات غریب و لفظ و حرفش اگر خواهی که دریایی کماهی
3 زهر لطفش روان مگذر چو خامه بهر حرفی فرو رو چون سیاهی