آثار کمال خجندی

صفحه 99 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 به باران کهن یاری نکردی جفا کردی وفاداری نکردی

2 خورم گفتی غم تو تو بزی شاد مرا غم کشت و غمخواری نکردی

3 دلم پیوسته میداری بر آتش بمن زین بیش دلداری نکردی

4 دلا از ناله بلبل وصل گل یافت چرا زاری بدین زاری نکردی

1 دست ندارم از تو من گرچه زېایم افکنی تیز ترم بدوستی گر همه تیغ میزنی

2 نیست ز هم مفارقت سابه و آفتاب را هر طرفی که میروی من به تو و تو با منی

3 ای نفس صبا ز ما بر سر زلف او بگوی چند بدل شکستگان عهد کنی و بشکنی

4 سرو بلند پایه را آن همه ناز کی رسد پیش درخت قامتت گر نکند فروتنی

1 اگر ز محنت دنیا خلاص می طلبی بنوش باده گلگون ز شیشه حلبی

2 چنان به آب عتب تشنه ام که صورت آن برون نمیرودم از حدیقة عنیی

3 شراب و شاهد و سیم و زرم طفیل تو باد فداک اصل مرا می و تها طلبی

4 اگر نه سابة مخانه بر سرت باشد ز روزگار ببینی هزار بوالمجی

1 بر سر راه طلب بافت گدانی گهری یعنی از اهل دلی بیسرو پائی نظری

2 دی رسید از حرم وصل خطابیم بگوش حلقه ای گر بزنی بر تو گشایند دری

3 دل که بر وی گذری می کند اندیشه غیر نه دل است آه به حقیقت که بود رهگذری

4 دیده و دل دو حریمند که در هر دو حریم جز خیال رخ او بار نیابد دگری

1 ز من مپرس که از عاشقان زار کی ازو بپرس که معشوق و غمگسار کی

2 دلا به زلف پریشان بار بار بگوی که بیقرار توام من تو بیقرار کی

3 شکسته حالی و افتادگی چه می بینی نگاه کن که شب و روز در کنار کی

4 ز پیش چشم گذر می کنی سراندازان بدین شمایل خوش سرو جویبار کی

1 گر به من یار شوی ور نشوی تو همان باری و دیگر نشوی

2 من به دیده نظری هم نکنم گر تو در دیده مصور نشوی

3 ای دل این درد که داری گر ازوست شربتی نوش که خوشتر نشوی

4 مشو ای دیده شب هجران خشک که چو بینی رخ او تر نشوی

1 گر از در به تیم برانی نو دانی اگر کشته خویش خوانی تو خوانی

2 مرا گفته خوانمت با برانم ندانم من اینها تو دائی نو دانی

3 هنوزت نفشانده جانها ز دامن ز ما آستین برفشانی تو دانی

4 هنوزت چکان شیر مادر از ر ز دل های ما خون چکانی

1 بده ساقی شراب ارغوانی که بی می خوش نباشد زندگانی

2 چو ایام جوانی را عوض نیست به شادی بگذرانش تاتوانی

3 جوانی کو نباشد مست و عاشق چه لذت یابد از عمر و جوانی

4 سبک سانی به من رطل گران ده که خود را وارهانم زاین گرانی

1 گر بردرت این اشک چو سیلاب گذشتی در کوی تو این خس هم از این باب گذشتی

2 خار مژه گر دور شدی از گذر اشک بر دیدة غمدیده شی خواب گذشتی

3 گر پیرو این اشک شدی صوفی و این آه بر روی هوا رفتی و از آب گذشتی

4 ابروی تو گر دیده شدی گوشه نشین راج از غصه و غم پشت ز محراب گذشتی

1 گر به پاکی خضر وقتی و روح القدسی تا نیابی نظر اهل صفا هیچ کسی

2 فرض کردیم که سجاده فکندی بر آب چون نداری گهر معرفتی کم ز خسی

3 تا نیاری قدم از منزل هستی بیرون سال‌ها گر بروی راه به جایی نرسی

4 ای که از دل نفست راست برون می‌آید نفس اینست که از خویش …سی

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی