آثار کمال خجندی

صفحه 100 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 تن در پی جان می‌رود ای بخت کجایی موقوف تو ماندیم که راهی بنمایی

2 از کار فرو بسته در هم شده ما لطفی بنمایی گرمی باز گشایی

3 گویند که تعجیل مکن تا برسد وقت پیداست که تا چند بود مد جدایی

4 ای دل مکن اندیشه از این راه که صعب است نومید نشاید شدن از لطف خدایی

1 گر سر طلبی بر درت آریم به دیده چون اشک همه جانب کوی تو دیده

2 بگشای به ابروی سیه چشم که بینی از بارب ما دود به محراب رسیده

3 زاهد چه عجب بی لبش ار کام تو تلخست کامیست ز حلوای محبت نچشیده

4 در صحبت صاحب نظران بار ندارد صاحب هوس بار ملامت نکشیده

1 چرا هر دم از پیش ما میگریزی شهی از گدایان چرا میگریزی

2 به بخیلی مگر ای بخوبی توانگر که از عاشق بینوا میگریزی

3 چرانی چرا از دعاگو گریزانت بلانی بلا از دعا میگریزی

4 و آن تازه برگ گلی کز لطافت از آسیب باد صبا میگریزی

1 گر همه وقتی همه دل خون نیی لیلی وقتی نو و مجنون نیی

2 نیست چو ما مردی خون خوردنت درخور این باره گلگون نیی

3 در طلب زر چکنی گنج عشق خواجه گدانی و فریدون نیی

4 پیش دهان و لبش ای قند مصر قند چه خوانیم ترا چون نیی

1 این چه نبهاست وین چه شیرینی وآن چه گفتار و آن شکر چینی

2 صورت جان در آب عارض بین با چنان رخ رواست خود بینی

3 گرمنت پیش خویش بنشانم تو نه آن آتشی که بنشینی

4 سوز جانم که کشته آنم ریز خونم که تشنه اینی

1 ناوک غمزه چو هر سو به شتاب اندازی دل شتابد که سوی جان خراب اندازی

2 گرم از پا نکند خال لبت سهل مگیر به مگس سهل نباشد که عقاب اندازی

3 دل تحمل نکند جان نتواند برداشت بار آن سایه که با رخ به نقاب اندازی

4 شمع آخر شده یارب چه شبی باشد آن که منت بوسم و خود را تو به خواب اندازی

1 نیست بهای جان بسی پیش تو چون کشد کسی در نظرت جهان و جان نیست به قیمت خسی

2 شادی جان اگر توئی نیست غم جهان مرا غصه چه وحشت آورد با رخ چون تو مونسی

3 از لب و غمزة توأم باده پرست و مست هم باده و ساقئی چنین نیست به هیچ مجلسی

4 زیر دو لبه سه بوسه ام گفتی و چشم چار شد چون به یکی نمیرسی وعده چه میدهی بسی

1 ای آفتاب روی تو در اوج دلبری پروانه چراغ رخت شمع خاوری

2 سودای زلف تست که روزم سیاه کرد تا خود به حسن رونق خورشید می بری

3 زاف است آنکه حلقه زند گرد آفتاب با مشک می دمد ز بناگوش مشتری

4 بالای دل فریب تو گویم به راستی سرویست گلعذار به بستان دلبری

1 ترکمن مه بود بترکی آی خوش بود یکشبی به پیش من آی

2 دیده مه که چون رود بر بام نو مهی هم به بام دیده برای

3 خانه بنده بنده خانه تست خیر مقدم خوش آمدی فرمای

4 گریه عاشقان به بین ز برون روز باران بیا به خانه در آی

1 باز به ناز کش مرا چیست که ناز می‌کنی ناز نمی‌کنم دگر گونی و باز می‌کنی

2 من چو شهید عشقم و بر در تو بهشتیم بر رخ من در بهشت از چه فراز می‌کنی

3 از دهنت چو می‌رود پیش دو لب حکایتی جان مرا در آن سخن محرم راز می‌کنی

4 از تو چگونه جان برم چون تو به مرغ آن حرم حمله باز می‌کنی چشم چو باز می‌کنی

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی