آثار کمال خجندی

صفحه 101 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 دل ز باران کهن برداشتی چیست چندین جنگ پیش از آشتی

2 زنده ام پنداشتی در هجر خویش این چنینم کشتی پنداشتی

3 گفتم از خاک رهم انگار کم لطف کردی بیش از آن انگاشتی

4 شکر نعمتهای تو کز درد و غم هیچ رفتم بینوا نگذاشتی

1 مرا که روی تو بینم چه حاجت است که کسی نظر نکند با وجود گل به گیاه

2 به ماه اگر ز حسن رخت بافتی نشان یوسف ز شرم روی تو بیرون نیامدی از چاه

3 خرد چو قدرت حق در رخت مشاهده کرد بگفت اشهدان لااله الا الله

4 نظر به صورت خوبان اگر گناه بود صحیفة عمل بنده پر بود ز گناه

1 تا برخسار مه از غالیه چوگان زده ای رقم غالیه سان بر مه تابان زده ای

2 بلبل مست نمی آید از این حال به هوش چو سرا پرده مشکین به گلستان زده ای

3 سنبل تازه بر آن عارض گلرنگ ترا خط سبزیست که بر دفتر خوبان زده ای

4 با چنین قامت زیبا که تو داری صنما و بر راستی سرو خرامان زده ای

1 کدام سر که ندارد دماغ سودایی کدام دل که بود خالی از تمنایی

2 کجاست پای روانی کدام دست و دل است نیست بسته به زنجیر زلف زبانی

3 مکن ملامتم ای مدعی در این دعوی هست در سر هر کس به قدر سودایی

4 چو صبح اگر نفسی می‌زنم ز مهر مهیست بود هر آینه این دم زدن هم از جایی

1 هرگز سوی ما چشم رضائی نگشادی گوشی به حدیث من بیدل ننهادی

2 ای در گرانمایه که مثل تو کم افتد یک روز به دست من مفلسه نفتادی

3 در دیده من جمله خیالند و تو نقشی به خاطر من جمله فراموش و تو یادی

4 با آنکه بجز محنت و رنج از تو ندیدم شادم که به رنج من محنت زده شادی

1 مویت از عنبر تر فرق ندارد مویی نافه مشک برد از سر زلفت بویی

2 آدمی نیست همانا که ز حیوان بتر است هر که را نیست به خاطر هوس مه روئی

3 نیست امکان که دل از کوی تو بر گیرد دل عقل هر چند نظر می کند از هر سویی

4 پیش چشمم چه عجب گر نرود آب فرات هر کجا بحر بود قدر ندارد جویی

1 لب یار برهم چرا زد ز پسته چه موجب شکستن ز مشتی شکسته

2 شکر پیش آن لب دروغیست شیرین بیا به چندین گره بر نی قند بسته

3 بر آن آب عارض خط نازک او ر غباریست بر خاطر ما نشسته

4 بچینم به مژگان همه خار راهش کز آسیب پایم نگردند خسته

1 باز بگذشتی بر آن زلفه ای نسیم مشکبوی در شب تاریک چون رفتی برآن راه چو موی

2 گفتمش بر لوح رخسار تو بی معنیست خط گفت خط خالی ز معنی نیست بی معنی مگوی

3 گرچه رقت آن عارض چون آب باز از جوی چشم چشم آن دارم که آب رفته باز آید بجوی

4 گو مثر شبنم عذار لاله و رخسار گل تا به نو کمتر فروشد حسن هر ناشنه روی

1 یارب این درد دل و فرقت جانان تا کی در دلم بار فراق و غم خوبان تا کی

2 هر نفس جان به لب آمد ز غم هجر مرا بر من این غصه چرخ و غم هجران تا کی

3 خود نگردد دلم از دور فلک روزی شاد زندگانی به من خسته بدین سان تا کی

4 هر کسی در پی کاری و سر و سامانیست من سرگشته چنین بی سر و سامان تا کی

1 ما رسی هیچ شب ای مه از وطن جانب ما نیامدی همچو شهان به مرحمت سوی گدا نیامدی

2 سوخت غمم چو از دعا حاجت ما روا نشد هیکل خویش سوختم چون به دعا نیامدی

3 آمده به قصد جان هجر تو کشته شب مرا درد و دریغ جان من دوش چرا نیامدی

4 نیست سزای دیدنت دیده بگیر ز آینه زانکه جمال خویش را جز تو سزا نیامدی

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی