آثار کمال خجندی

صفحه 102 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 تو چشم آنکه حق بینی نداری وگر نه هرچه بینی حق شماری

2 مکن بب غریق ای زاهد خشک کزین دریا تو چون خس در کناری

3 از احوال درون دردمندان چگویم با تو چون دردی نداری

4 ز ابرویش چه روی آری به محراب نماز ناروا تا کی گزاری

1 هر نیر کز تو بر دل غم پرور آمده دل ز انتظار خون شده تا دیگر آمده

2 از دست و ساعد تو مرا نیغ آبدار از آب زندگی به گلو خوشتر آمده

3 خضر خطت ندیده مثال لبت در آب چندانکه گرد چشمه حیوان بر آمده

4 برخاستست از لب و خالت قیامتی اینک بلال هم به لب کوثر آمده

1 بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی ز عشق آب حیاتی ز عقل ملح اجاجی

2 درین مرقع اگر چون کلاه صاحب ترکی ز قالب ارچه شوی دور بر سر همه تاجی

3 اگر به شیوه منصور دم زنی ز اناالحق یقین شود دم آخر که چند مرده حلاجی

4 بعلم و عقل فرو ماندی از همه عجب است این که فیل داری و اسب و پیاده چون شه عاجی

1 قطره قطره از دریا چو به ساحل آیی گره به دریا برسی قطره نبی دریایی

2 پیش او آنی و در خانقه الله گونی او مولی و در مدرسه مولانایی

3 گرنه با اونی اگر پادشهی درویشی ال ورن بیخویشی اگر با همه تنهایی

4 بی غمش در تعبی با غم او در طربی دریاب لب او مگی با لب او حلوایی

1 دل که سودای تو می پخت کبابش کردی بود غمخانه دیرینه خرابش کردی

2 دیده کز گریه بسیار تهی گشت ز اشک از لب و عارض تره باز پر آبش کردی

3 بر سرشکم ز تو افتاد مگر عکس سهیل زانکه غلطیده تر از در خوشابش کردی

4 چشم خونریز تو در کشتن صاحب نظران داشت در سرکه کنند نار عتابش کردی

1 ز دیده در دل دیوانه رفتی ز منظرها به خلوت خانه رفتی

2 دلت می خواست چون گنجی روان گشت روان گشتی سوی ویرانه رفتی

3 صبا بادت بریده با بصد جا چرا در زلف او چون شانه رفتی

4 بکویش آمدن ای دل ترا ساخت که هشیار آمدی دیوانه رفتی

1 ای صبا تاکی به زلف بار بازی می کنی سر دهی بر باد چون بسیار بازی می کنی

2 از هوا گر بر زمین افتی چو زلف او رواست بر رسنها چون شبان تار بازی می کنی

3 با لب او عشق میبازی دلا خونت حلال چون به جان خویش دیگر بار بازی می کنی

4 مرهم ریشت دهم گفتی ندانم میدهی با زه شوخی با من انگار بازی می کنی

1 چرا جنییت شاهی بظلم تاخته ای بقامت این علم فتنه بر فراخته ای

2 بمهر تو ز زدم صافتر من بیدل چو قلب نیست مرا از چه رو گداخته ای

3 حسود را رگ جان همچو چنگ در نزع است از آن نفس که چو نی خوشترم نواخته ای

4 تو مرغ آن حرمی دانم ای رقیب و مرا فغان زنست که بیهوده گو چر فاخته ای

1 ای آیت حسن از رخ خوب تو مثالی از رنگ رخت دفتر گل نقش خیالی

2 خوبان جهان حسن دل افروز و ملاحت دارند و لیکن نه چنین حسن و جمالی

3 عودیست دل سوخته بر باد وصالت کز آتش هجران تو اش نیست ملالی

4 با آنکه بود آتش لعل تو جگر سوز هرگز نبود خوشتر ازو آب زلالی

1 ندانم کی به دام من در افتی چه خوش صیدی چه خوش باشد گر افتی

2 اگر صد بارم افتی چون لطیفه در آن فکرم که بار دیگر افتی

3 البش بگذار ای گفتار ور نیست به گوش این و آن چون گوهر افتی

4 چه خوش افتد مرا ای سر ترا هم ز تیغ او چو بر خاک در افتی

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی