آثار کمال خجندی

صفحه 97 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 چرا به تحفه دردم همیشه ننوازی به ناز و شیوه نسوزی مرا و نگداری

2 خس توایم همه کار خس چه باشد سوز نو آتشی و توانی که کار ما سازی ت

3 بدست نیغ تو کار جراحت دل ریش مام نا شده خواهم که از سر آغازی

4 به زیر پا شکند هرچه افتد این عجیبست که بشکنه دلم از زیر پا نیندازی

1 مبارک منزلی خوش سرزمینی که آنجا سر برآرد نازنینی

2 براین من که گر باشد جز این نیست که حوری هست و فردوس برینی

3 یقین دانی که چشمش عین فتنه است گرت حاصل شود عین الیقینی

4 به آن لب ملک دلها شد مسلم سلیمان ملک راند به انگبینی

1 به جز نور و ضیاء و گرمی از آذر چه می‌خواهی ز دریای حقایق جز در و گوهر چه می‌خواهی

2 تفکر کن نهانی ای بشر در دهر پهناور تو باشی بهترین مخلوق از این بهتر چه می‌خواهی

3 در این دنیای پرغوغا به جز نگین چه می‌جویی به جز تائید و الطاف از خدا باور چه می‌خواهی

4 برای دل که باشد مخزن اسرار پنهانی به جز وسعت در این دنیای پهناور چه می‌خواهی

1 دل شد ز عشق باری شیدا چنانکه دانی کرد آب دیده رازم پیدا چنانکه دانی

2 در کوی گلعذاری سروی گلی بهاری بازم شکست خاری در پا چنانکه دانی

3 ترکان غمزة او بعد از هزار فتنه کردند ملک دلها بغما چنانکه دانی

4 در دور چشم مست گشتند پارسایان شیدا چنین که بینی رسوا چنانکه دانی

1 آشوب جانی شوخ جهانی بی اعتقادی نامهربانی

2 از پیش خویشم تا چند رانی زهر فراقم تا کی چشانی

3 من مهر ورزم آری من اینم نو کینه ورزی آری تو آنی

4 گاهم نوازی گاهم گدازی گاهی چنینی گاهی چنانی

1 گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی چون زلف توام جان دمد از هر سو مویی

2 شیرین زمانی نوه من دلشده فرهاد در مراکز دیده روان ساخته ام سوی تو جوئی

3 گوی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان من باز تراشم ز سر از بهر تو گویی

4 غیرت برم و باز کنم دیده خود را از روی تو چون باز کنم دیده به روئی

1 گر زلف خود به فتنه و شوخی رها کنی سرهای ما کشان همه در زیر پا کنی

2 گفتی نمایمت رخ و گامت ز لب دهم لطفیست این و مهر تو اینها کجا کنی

3 شوخی فراغ از آتش و آبت از آن مدام در دل مقام سازی و در دیده جا کنی

4 من آن نیم که ناله کنم از تو چون قلم گر خود به تیغ بند ز بندم جدا کنی

1 تو سروی و گل خندان همانکه میدانی رخ نو شمع و شبستان همانکه میدانی

2 نماز شام تو پیدا شدی و شد فی الحال ز شرم روی تو پنهان همانکه میدانی

3 اب تو آرزوی جان مردم است و مرا از آن لب آرزوی جان همانکه میدانی

4 اگر بوصل مداوای ریش دل نکنی رود ز دیدهٔ گریان همانکه میدانی

1 گل و رخسار تو دارند به هم یکرنگی لب شیرین و دهانت به شکر هم تنگی

2 به ملامت نشد از لوح دل آن نقطه خال که سیاهی نتوان شست به آب از زنگی

3 خالهای سیه تو بزنخدان گوئی دهنت دانه بچه کرد ز بیم تنگی

4 تا چرا غمزه و ابروی توأم زود نکشت سالها رفت که با تیر و کمان در جنگی

1 هر لحظه به غمزه دل ریشم چه خراشی چشم از نظرم پوشی و خون از مزه پاشی

2 فرهاد شکایت ز دلی داشت که از سنگ جانا چه شود گر دلی از سنگ تراشی

3 رخت دل و دین پیش بتان گر به بها رفت ای جان فرومایه تو باری چه قماشی

4 هر نیر که بر سینه زدی گو دل و جان هست فارغ ز چه بنشینی و بیگانه چه باشی

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی