آثار کمال خجندی

صفحه 96 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 اگر او یاد من دلخسته کردی دل آه و ناله را آهسته کردی

2 نیامد بر سرم چون حیف میرفت که پای نازک از من خسته کردی

3 به محراب ار بدیدی زاهة آن روی دعای ابرویش پیوسته کردی

4 کجا پروانه با شمعی نشستی حذر گرز آتش ننشسته کردی

1 ای بوده با تو ما را خویشی و آشنائی با آشنای خویشت تا چند بی وفائی

2 دل میدهد گواهی کز ما دلت ملول است آری تو راست فرمان باری تو جان مائی

3 ما بنده ایم و عاجز تو حاکمی و سلطان گر لطف می نمائی اور جور می فزانی

4 گر عاقلی و مجنون بگذار عشق لیلی در عاشقی رها کن ناموس و پارسائی

1 آن شوخ دی براهی میرفت همچو شاهی در پیش و پس ز جانها با او روان سپاهی

2 میداد داد خوبی می کرد نیز بیداد از هر طرف برآمد فریاد داد خواهی

3 تا لاله داغ بر دله هم گل فتاده در گل این زد به جامه چاکی وآن بر زمین کلاهی

4 می کرد باز گیسو میشد از آن مشوش می کرد باره گونی در حال ما نگاهی

1 ای دهان تو قند و لب همه می قند پیش لب تو لیس بشی

2 تیر از آن قد نهاده سر بگریز بیشکر دور نیست ناله نی

3 راز ما فاش کرد خون سرشک تو کمان را چه می کنی در پی

4 سوختی جان ما به غمزه و زلف چند ریزیم خاک بر سر وی

1 تب چرا درد سر آورد به نازک‌بدنی که چو گل تاب نیاورد به جز پیرهنی

2 بر تن نازک او همچو عرق لرزانست هر کجا هست تر و تازه گلی در چمنی

3 شکرش دارد و بادام زیان پنداری چشم نگشاید از آن روی و نگوید سخنی

4 دیدن نبض اشارت به مسیحا کردند گفت حیف است چنان دست بدست چو منی

1 چشم شوخ و دل سنگین بر سیمین داری خال مشکین رخ رنگین لب شیرین داری

2 تو چه دانی ز من و حال من ای شمع چگل که چو من عاشق دل سوخته چندین داری

3 بی نیازی و نیازت بمن بیدله نیست پادشاهی و فراغ از من مسکین داری

4 گفتة رسم وفا دارم و آئین جفا آن نداری سر یک موی ولی این داری

1 ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی تو شاهی و پیش تو بتان جمله سپاهی

2 آن لب نه زلال است که خمریست بهشتی آن نقطه نه خال است که سریست آلهی

3 رویت به غلامی دلم خط به در آورد میداد بر آن خط دل من نیز گواهی

4 تو جان طلبی از من و من بوس چه پرسی هردم که چه خواهی تو ز ما هرچه تو خواهی

1 خرم آن دم که توأم مونس و همدم باشی من بغمهای تو دلتنگ و تو خرم باشی

2 گر کنی پرسشم اندیشه رنجوری نیست چه از آن درد نکونر که تو مرهم باشی

3 عجب آید همه کس را ز تو ای رشک پری که بدین لطف تو از طبنت آدم باشی

4 تا کسی بر من مفلسی ننهد تهمت گنج به از آن نیست که در صحبت ما کم باشی

1 دارم ز ابروان تو چشم عنایتی کر نازم اره کشی نکنندم حمایتی

2 چشم تو بیگه کش و من زنده همچنین از غمزه تو نیست جزاینم شکایتی

3 بیرون از آنکه بیتو نخواهم وجود خویش از بنده در وجود نیاید جنایتی

4 رویت که آیتیست ز رحمت بر ابروان زاهد چو دید خواند به محراب آیتی

1 برویت بنگرم ناگه نرنجی بسویت بگذرم ناگه نرنجی

2 از وصلم حاصلی چون نیست باری غم هجرت خورم ناگه نرنجی

3 جهانت بنده شد من نیز خود را ازینها بشمرم ناگه نرنجی

4 تو هرجا تیغ بر گیری من آنجا سری پیش آورم ناگه نرنجی

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی