آثار کمال خجندی

صفحه 95 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 روی خوب از من مشتاق نپوشانی به قیمت صحبت صاحب نظران دانی به

2 گرچه دست دهد آزار دل مسکینان خاطر عاشق بیچاره ترنجانی به

3 من بسودای تو باز آمدم از شهوت چشم که به آن روی نظر بازی روحانی به

4 میل شاهی نکند هر که گدای تو بود زآنکه این منزلت از دولت سلطانی به

1 ز نشاط و عیش بادا لب تو همیشه خندان شکرست آن نه لب‌ها گهرست آن نه دندان

2 به دهان تنگ فرما که ز حقه مرهمی ده چو به خنده تازه کردی سر ریش دردمندان

3 به غبار گرد روی تو خطی نوشته دیدم که به حسن از آنچه بودی شده هزار چندان

4 قلم مصوران گو سر خود بگیر و میرو نوبیا و صورت خود بنما به نقش‌بندان

1 بحر عشقت بحر بی پایاب گفتن میتوان در وصلت گوهر نایاب گفتن میتوان

2 عاشق گریان که گوید با تو دستی ده بما گر چه گستاخیست در غرقاب گفتن میتوان

3 گر کنم با چشم و دل گه گه ز بخت خود حدیث پیش بیداران حدیث خواب گفتن میتوان

4 ابرویت از گوشه گیران دل بناحق میبرد قول حق در گوشه محراب گفتن میتوان

1 دلم را صبر ممکن نیست از روی نکو کردن ولی گر اینچنین باشد نشاید عیب او کردن

2 به شبگردی بر آمد نام من چون ماه در کویش شبی از روزنش ناچار خواهم سر فرو کردن

3 به حسن آئینه می گوید که هستم چون به رویش من آن رو سخت را با دوست خواهم روبرو کردن

4 اگر چون فرصتی داری منه یک لحظه جام از کف که خواهد کوزه گر روزی ز خاک ما سبو کردن

1 نیست جز غم بینو خوردن دیگرم گر دهی سوگند بالله میخورم

2 من سگ کوی تو آنگه عار ازین گر از آن کمتر نیم زین کمترم

3 خاک پایت بر سر من منتی است باد این منت همیشه بر سرم

4 بگذرد جان از من آن ساعت که تو گونی از جان بگذر و من نگذرم

1 هر دمی با دگری ناز مکن چشم بر روی خسان باز مکن

2 چون نصیبی دهی از درد مرا دگری را بمن انباز مکن ناز کن

3 می کنم ناز دگر از تو نیاز بار دگر ناز مکن مدد مردم غماز مکن

4 غمزه را جانب من نیز مساز آن نخستین ز من آغاز مکن

1 نیست بازی با رخ او عشق پنهان باختن با چنان رخ غایبانه نیست آسان باختن

2 جان بسی در باخت عاشق تا به آن رخ عشق باخت پاکباز آمد مقامر از فراوان باختن

3 تا بری از من به بازی جان و سر وآنگه روان خواهم این شطرنج با تو تا به پایان باختن

4 چون به لب بازی کتی در عشوه جان بازم منت هرچه خواهد باخت باید با حریفان باختن

1 شبی خواهم چو شمعش لب گزیدن بدین قلم زبان باید بریدن

2 چو آن لب در خیال آرد دو چشمم چو آب از نازکی گیرد چکیدن

3 ندانم اشک خونین از پی کیست که دم بردم فتادش از دویدن

4 مرا چشمی گرت بینم چه باشد به چشم خود گناهی نیست دیدن

1 با تو ه را نمی رسد دعوی شاهدند آن دو رخ برینه معنی

2 گر بدیدی ز دور سرو تو حور ننشستی به سایه طوبی

3 مانده برمیم آن دهان حیران چشم نظارگی چو دیده هی

4 ب گفتمش در جواب کشتن ما نی نوشتی به غمزه گفت که نی

1 خواهم بر تو بردن تن را که شد خیالی باری برم خیالی چون نیستم وصالی

2 ای باد کی گذارت زآن سو مجال باشد بیماری و نباشد دانم ترا مجالی

3 امروز نیست زاهد غافل ز حال رندان کو را به هیچ وقتی وقتی نبود و حالی

4 چون زلف و رخ نمودی کردم سؤال بوسه دیدم تسلل دور آمد مرا سؤالی

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی