1 داری لب و دهانی شیرین ولی چه شیرین بر رخ خطی و خالی مشکین ولی چه مشکین
2 غارتگریست زلفت ظالم ولی چه ظالم عاشق کشیست چشمت بیدین ولی چه بیدین
3 از ماه رنگ گیرد هر چیز و اشک ما هم از عکس آن دو رخ شد رنگین ولی چه رنگین
4 بینم بهشت شاید در خواب خوش که شبها دارم ز آستانت بالین ولی چه بالین
1 چندین چه بلا و درد است این آه از عشق تو بر دل من ای ماه
2 از مجمر سینه می بر آرم هر لحظه هزار نکهت آه
3 در راه غمش به سر رو ای دل کاین است طریق و شرط این راه
4 دل رفت به چاه لعلش از زلف کس چون برود بشب تک چاه
1 شبی نگذرد بر دوچشم اشک گلگون که از دل بروما نیارده شبیخون
2 گر آن مه پذیرد ز من ناله و آه از اینان متاعش فرستم بگردون
3 خیالت چون بر آب چشمم نشیند بگویند بنشست شیرین به گلگون
4 چو باد آید آن ابروان در نمازم که دارند از نوجگرهای پر خون
1 ای خوش آن باد که از کوی تو آید بر من مشت خاک درت باز نهه بر سر من
2 نفروزد شبم از مه که فتد بر در و بام خانه روشن کن و چون شمع درآ از در من
3 تیره جانیست دل سوخته بر دیده نشین که بود دیده تره خانه روشنتر من
4 شربت وصل بده از لب جانبخش مرا ک ز نب هجر تو بگداخت تن لاغر من
1 اگر مرا صد سر بود هر یک پر از سودای او چون سر زلفش بیفشانم به خاک پای او
2 چشم ما از گریه شد تاریک چون سازیم جاش نیست جای چشم روشن خود که باشه جای او
3 با خیالش مردم چشمم نمی آید به چشم دیگری را چون توانم دید در مأواری او
4 در چمن ها زآن قد و بالا حکایت کرد سرو هر کجا مرغیست عاشق گشت بر بالای او
1 ای بدل نزدیک و دور از دیدن گریان من نیستی غایب زمانی از دل من جان من
2 گر نمیخواهی بوصلم شادمان باری بپرس کان فلان چون میگذارد در غم هجران من
3 درد اگر اینست کز هجرت من دلخسته راست نیست غیر از جانسپاری چاره و درمان من
4 دست عشقت خون من چندانکه ریزد بیگناه گر بگیرم دامنت دست تو و دامان من
1 دوستان مرحمتی بر دل بیچاره من که برفت از بر من بار ستمکاره من
2 دل نهادم من مسکین به هلاک تن خویش چه کنم در غم او نیست جز این چاره من
3 وای بر جان من از بی کسی و تنهانی گر نبودی غم او مونس و غمخوارة من
4 هوس لعل لب او به خرابات مغان کرد صد باره گرو خرقه صد پاره من
1 نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن
2 اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن
3 دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی بیاموزید ای شاهان از این درویش بخشیدن
4 اگرچه عشق ناگاهان به خاطرها فرود آید ولیک او را به مدتها بیاید نیز ورزیدن
1 ای دل غلام أو شدی ای من غلام تو بادت مبارک اینکه جهان شد به کام تو
2 از من به رسم بنده نوازی به او بگو مشتاق خدمت است غلام غلام تو
3 آخر نه از توأم همه وقت آمدی پیام آخر کجا شد آن کرم مستدام تو
4 پیش از سلام پیش روم قاعد ترا گر در نماز باشم و آرد سلام تو
1 ای کاش رفتمی چو صبا در حریم تو تا زنده گشتمی نفسی از نسیم تو
2 از تو امید قطع کنم این روا بود ما را امیدهاست به لطف عمیم تو
3 گر بگذری نو از سر عهد قدیم ما ز ما نگذریم از سر عهد قدیم تو
4 ای آنکه منع می کنی از عاشقی مرا فریاد از این طبیعت نا مستقیم تو