آثار کمال خجندی

صفحه 108 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 ترا چگونه توان گفت یوسف ثانی ثنای حسن نو او گفت او بود ثانی

2 حدیث بوسف مصری که احسن القصص است کسی بسوز نخواند چو پیر کنعانی

3 دلا حکایت حستش کن و شنو تحسین گذار نه یوسف چه نه می خوانی

4 شنیده نقش رخش نقشیند و دفتر شست چو بشنوی توهم ای گل ورق گردانی

1 بر گل به پای سرو چو رفتار می‌کنی از لطف پای نازکت افگار می‌کنی

2 اگر حال دل ز غمزه بپرسی چه گویمت خوش می‌کنی که پرسش بیمار می‌کنی

3 پندی بده به زلف که خون‌های بیدلان چندین چرا به گردن خود بار می‌کنی

4 با غمزه هم بگوی که در پیش مردم خواهم زدن که شوخی بسیار می‌کنی

1 حدیث خوشی هیچ با ما نگوئی سخن جز به شمشیر قطعا نگونی

2 بحل کردمت خون خود گر بنازی کشی زودم امروز و فردا نگونی

3 هرآن شربت غم که دادی نخستین بمن ده بشرطی که صهبا نگونی

4 چو گونی لقب نازل از آسمان شد نهان از چه شد آب حیوان که داند

1 با من این بودت ز اول شرط باری کآخر الأمرم به یاد همه نیاری

2 بسکه با شوریدگان چون زلف مشکین عهد بستی و شکست از بیقراری

3 با رقیبان گرانجان بیش منشین نون لطیفی طاقت ایشان نداری

4 سر میروی تنها براه و من چو سایه دره پیته افتان و خیزان از نزاری

1 گر همه وقتی همه دلخون نه ای لیلی وقتی تو و مجنون نه ای

2 نیست چو ما قابل خون خوردنت در خور این باده گلگون نه ای

3 در طلبت زر چه کئی گنج عشق ر خواجه گدائی تو، فریدون نه ای

4 او پیش دهان و لبش ای قند مصر قد چه خوانیم ترا چون نه ای

1 من آن بهتر که باشم رند و عامی که نیکو نیست عشق و نیکنامی

2 نوشتند از ازل بر سر چو جامم کران لب باشدم بس تلخکامی

3 بدان ساعد بغین شد لاف سیمم که آن از سادگی بودست و خامی

4 مه نو ز ابرویش خود را فزون دید همین باشد نشان نا تمامی

1 عاشقی و بی دلی بیدلبری این همه دارم غربی بر سری

2 آب چشمه من که عین مردمیست ننگرد در حال من گر ننگری

3 این همه باران محنت خود مرا بر سر از چشم تر آمد برتری

4 شمع مجلس دوش دور از روی جمع گونه رخسار من دید و گری

1 ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی از تو دارد این مثل شهرت که شهری و گلی

2 می کند در دور حسنت دل همه وقتی خروش وقت گل هرگز نباشد بلبلی بی غلغلی

3 زلف بر رخ به تشویش است ز آه سرد ما همچو بر برگ گل از باد سحرگه سنبلی

4 فتنه ها دارند در سر عتبرین مویان شوخ ز آنکه در زیر کله دارند هریک کاکلی

1 ای بار نازنین مگر از فتنه زاده‌ای کامروز چشم فتنه‌گری برگشاده‌ای

2 در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک داد مرا تو از لب شیرین نداده‌ای

3 هستند در زمان تو خوبان گلعذار لیکن از این میانه تو زیبا فتاده‌ای

4 چون آفتاب بر همه روشن شد آنکه تو از حسن و لطف از مه تابان زیاده‌ای

1 لیست آن بگو با شکر خورده ای ز خود خورده باشی اگر خورده ای

2 چرا میدهد زآن دهان بوی جان چو دایم ز لبها جگر خورده ای

3 گرم با سگ خویش بخشی نصیب غم من ازو بیشتر خورده ای

4 ترا با من ای کاه یکرنگی است مگر با رخ بنده زر خورده ای

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی