1 تا خلوت دل خالی از اغیار نیابی بام و در آن خانه پر از بار نیابی
2 آنجا که شد او یافته خود را نتوان یافت غم نیست که سریابی و دستار نیابی
3 بیدار شود آنگه طلب آن روی که هرگز در خواب چنین دولت بیدار نیابی
4 گر از تو به زخمی بخرد جان و سرآن تیغ بستان که چنین نیز خریدار نیابی
1 چو تو دشمن از دوست نشناختی مرا سوختی و به او ساختی
2 پرداختم از دو عالم به تو تو یک لحظه با من نپرداختی
3 چه شکر از لب چون شکرگویمت که چون نی بوسیم ننواختی
4 ز پا تا سرم رشته جان بسوخت چو شمعم ز سر از چه بگداختی
1 مپوشان روی خود ای شوخ خود رای تو چشمی چشم بر عشاق بگشای
2 ستم تا کی کتنی فرمانیم جور کرم فرما دگر اینها مفرمای
3 از دست ما کجا بگریزد آن زلف که طاوسیست چندین رشته بر پای
4 تو ماهی دیده و دل منزل تست دلت هر جا فرود آید فرود آی