آثار کمال خجندی

صفحه 105 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 بازم از طلعت خود دیده منور کردی مجلس من بسر زلف معطر کردی

2 بر سر کشته هجران گذری از سر مهر خیر مقدم قدم آوردی و در خور کردی

3 به مقابل نبود . با تو مگر دیدی روی که بر آئینه رخ خویش برابر کردی

4 ملک دلها غم روی تو به تاراج ببرد تا برو مملکت حسن مقرر کردی

1 دل من به داغ جفا سوختی مرا مانده دل را چرا سوختی

2 کرا سوخت عشقت که آنم نسوخت مرا سوختی هر کرا سوختی

3 بسی سوخت در وعده سوختن مرا انتظار تو تا سوختی

4 فتادی چو آتش به مأوای دل در آن خانه آیا چها سوختی

1 به مجلسی که بمستان ز لب شراب دهی دلم ز رشک بسوزی مرا کباب دهی

2 سؤال بوس چه سود از توام که معلوم است مرا ز جنبش آن لب که نی جواب دهی

3 شب فراق در آن آستان دو چشم مرا چه جای خواب اگر نیز جای خواب دهی

4 به حسرت قدش از گریه ام چمن شد غرق تو سرو را دگر ای باغبان چه آب دهی

1 هر لحظه غمزه‌ها به جفا نیز می‌کنی باز این چه فتنه‌هاست که انگیز می‌کنی

2 دل‌های ما نخست به تاراج می‌بری وآنگه اسپر زلف دلاویز می‌کنی

3 گر خون چکانی از دل عاشق کراست جنگ شاهی به قلب رفته و خونریز می‌کنی

4 در بحر دیده آب کجا ایستد ز حوش زینسان که آتش دل ما نیز می‌کنی

1 چه موجب است که هیچ التفات ما نکنی ترحمی به غریبان بینوا نکنی

2 به دشمنان مخالف بسر بری باری به دوستان وفادار جز جفا نکنی

3 چو کام ماندهی ز آن دهان بگو با ما که این مضایقه با دیگران چرا نکنی

4 نو پادشاه جهانی و ما گدا چه سبب که التفات به حال من گدا نکنی

1 با مسکنت و عجز و ضعیفی وفقیری دارم هوس لطف تو وای ار نپذیری

2 با من نظری کن ز سر لطف و بزرگی هر چند که در چشم نیایم ز حقیری

3 کامی ز لب لعل تو شاید که برآید با من چو میان خود اگر ننگ نگیری

4 سلطانی من چیست گدائی ز نو کردن آزادی من چیست به دام تو اسیری

1 خواهی که به هیچ غم نمیری تا دست دهد پیاله گیری

2 می نوش به شادی و شو از او آن دم که به دست غم اسیری

3 نی گفت به زیر لب همین است اگر اهل دلی نفس پذیری

4 در سرزمی ات چو تاج لعل است سلطانی و صاحب سریری

1 ای رخت آیت حسن و دهنت لطف خدای به حدیثی بگشای آن لب و لطفی بنمای

2 خانه تست دل و دیده ز باران سرشک اگر این خانه چکد آب در آن خانه در آی

3 شد ز نظارگیان خانه همسایه خراب به من با تو که فرمود که بر بام برآی

4 زاهد شهر بخشکیست ز چوبی کمتر که چو نعلین نمالیده بروی آن کف پای

1 تا کی ای مونس دلم بیموجی غمگین کنی گریه های تلخ منه بینی و لب شیرین کنی

2 چون هلاک جان خود خواهم بزاری و دعا ناشنیده آریو در زیر لب آمین کنی

3 گفته ای جانت به کام دل رسانم یا به لب آن نخواهی کرد هرگز دانم اما این کنی

4 از گل روی توأم رنگی جز این حاصل نشد کز سرشگ ارغوانی چهره ام رنگین کنی

1 گفتم ای سیم ذقن گفت کرا می گوئی گفتم ای عهد شکن گفت چها می گوئی

2 گفتم ای آنکه نداری سر یک موی وفا گفت معلوم شد اکنون که مرا می گویی

3 گفتم ای جان ز دل سخت نو فریاد مرا گفت با ما سخن سخت چرا می گویی

4 گفتم آن زلف پریشان تو با مشک خطاست تا چند پریشان و خطا می گویی

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی