آثار کمال خجندی

صفحه 104 از 109
109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال خجندی / غزلیات کمال خجندی

غزلیات کمال خجندی

1 از در خویش مرا بر در غیری بری باز گونی بدر غیر چرا میگذری

2 از تو هم پیش تو هم بر در تو داد مرا فتنه گر هم تو و گوئی که چرا فتنه گری

3 گر چه در بتحده رفتم ز در کعبه رواست هم در تست در بتکده چون در نگری

4 کعبه و دیر توئی دیر کجا کعبه کجاست نیست غیر از تو کسی غیر کرا میشمری

1 بر من بیدل اگر جور و ستم فرمودی لطف بسیار نمودی و کرم فرمودی

2 تا به صاحب نظری از همه باشم افزون سرمه چشم من از خاک قدم فرمودی

3 گفت پیش رقیبان دهمت صد دشنام باز مرسوم دعاگو ز چه کم فرمودی

4 نامه شان پیش خودم خوان که ز دور آمده ام چون دویدن پسرم همچو قلم فرمودی

1 طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی

2 طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی

3 رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان که چون زر سرخ روبنهاست عاشق را ز رخ دردی

4 دلا جز خون مزگانی نرفت از پیش یک کارت درون ریش درویشی مگر پیموجب آزردی

1 سیمین بدنی سرو قدی پس دهانی هر وصف که آید به زبانم به از آنی

2 آرام دلی دفع غمی مرهم دردی بار کهنی عمر نوی مونس جانی

3 گردوست بودجان و جهان نیز خوشه ای دوست تو دوست تر از جانی و خوشتر ز جهانی

4 پیش نظر اهل دل از بسکه عزیزی همچون دهن خویش نه پیدا نه نهانی

1 گر گم شوی از خود خبر بار بیایی چون بافتی آن گم شده بسیار بیایی

2 با موسی دیدار طلب وعده همین بود گر محو شوی دولت دیدار بیابی

3 چون سر به گریبان بری و غیر نبینی در خرف نگو جوی که زنار بیایی

4 گم شد سر و دستار تو از زحمت اغیار گر بار بیابی سر و دستار بیابی

1 درین ره هرچه جونی آن بیابی بجو نقدی که ناگاهان بیابی

2 بکوی او دلی کم کن که آنجا یکی دل گم کی صد جان بیابی

3 به جان گر طالب یک درد باشی طلب تا کرده صدر درمان بیابی

4 گری بر خویش چون ابر بهاران که سر سبزی ازین باران بیابی

1 مرا زیبد به چوگان سر زلفت نظربازی که سر در بازم و چون گوی نگریزم ز سر بازی

2 شکسته بسته چوگانیست گوئی زلف شبرنگت که کس با او نیارد کرد جز باد سحر بازی

3 چه شیرین حقه بازست آن لب پر عشره کز مردم دهان ننگ تو چون حقه پنهان کرد در بازی

4 دلا بر گردن از زلفش ترا طوق آنگهی زیبد که در دام بلا خود را کبوتروار در بازی

1 گر بری دست به آئینه و در خود نگری ببری دست ز عشاق به صاحب نظری

2 ننگری دود درونها که به بالا ز تو رفت شرم داری مگر از ما که به بالا نگری

3 روز وصلم ز شب هجر بتر سوزی جان همچو آتش که به خرمن چو رسی تیز تری

4 آتش از سر گذرد خرمن دل سوخته را چون به سروقت جگر سوختگان در گذری

1 کحل بصر نیست جز آن خاک راه چشم به سرمه مکن ای دل سیاه

2 دود شنیدم سوی خوبان رود با تو رسد عاقبت این دود آه

3 درد تو گر جرم و گنه مینهند هست ز سر تا قدم من گناه

4 ماه بدید آن رخ و خود را گرفت بی سببی خود نگرفته است ماه

1 کاش که سرو ناز ما از در ما در آمدی تا شب هجر کم شدی روز جفا سر آمدی

2 خوش بود ار سحر گهی نزد ستم رسیدگان از دم فاصنة صبا مزده دلبر آمدی

3 در دم آخر ار بدی بر من خسته اش گذر جان به لب رسیده ام خرم و خوش بر آمدی

4 اگه به چمن در آمدی شاهد سرو قد ما گل ز حیای روی او سرخ به هم بر آمدی

آثار کمال خجندی

109 اثر از غزلیات کمال خجندی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات کمال خجندی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی