1 ناصح ار در کوی رندان پا نهد سر بشکنش تا ز فرق سرکند پا در ره مستان عشق
1 گفتمش صد قدم توانی رفت نفسی رفت و بی قدمتر گشت
1 از دهانش کام دل برگیرم و خوش دل شوم گوشهٔ زلفش به دست من گر افتد یک شبی
1 دست فلک از پای درآورد مرا ای پای نهاده بر فلک دستم گیر
1 چشم تو گر یک نظر درنگرد سوی دل گوشهٔ زلف تو را گیرم و فارغ شوم
1 بیا می نوش ساقی با لب یار غم دل را به دست دل رها کن