نوروزنامه خیام نیشابوری

42 اثر از نوروزنامه خیام نیشابوری در سایت شعرنوش گردآوری شده است. در این مجموعه می‌توانید اشعار معروف، عاشقانه و حکیمانه خیام نیشابوری را به‌صورت دسته‌بندی‌شده و با قابلیت جستجو مطالعه کنید. شما در حال مشاهده صفحه 2 از این مجموعه هستید.

گویند یزدجرد از خیام نیشابوری نوروزنامه 13

1. گویند یزدجرد شهریار روزی نشسته بود بردکان باغ سرای و انگشتری پیروزه در انگشت داشت، تیری بیامد و برنگینه انگشتری زد و خرد بشکست و از وی بگذشت و بزمین در نشست، و کس ندانست که آن تیر از کجا آمد هر چند تجسس کردند پدید نیامد، وی ازان غمناک و باندیشه شد که این چه شاید بود، چون از دانایان و ندیمان خویش بپرسید کس آن تاویل نمی دانست، و آنک لختی دانست نیارست گفت، پس ازان بس روزگار نیامد که بمرد، ملک از خاندان او برفت،

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

گویند محمد امین از خیام نیشابوری نوروزنامه 14

1. گویند محمد امین بدان روزگار که امیرالمومنین بود بباغ اندر بر لب حوض نشسته بود، و انگشتری از یاقوت در انگشت می گردانید و بدین بیت مثل میزد: شعر

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 3 بیت

جورسته را ملوک از خیام نیشابوری نوروزنامه 15

1. جورسته را ملوک عجم بفال سخت بزرگ داشتندی بحکم آنک در وی منافع بسیارست و از حبوب که پیوسته غذا را شاید وی زودتر رسد و بدو مثل زنند که چهل روز از انبار بانبار رسد، هر کجا بیندازی برآید و زودتر از همه دانها بالد، وجوست که هم دارو را وهم غذا را شاید و حکما و زهاد غذا خویش جو اختیار کرده اند، و چنین گفته اند که از خوردن وی خون کثیف و فاسد نخیزد که باستفراغ حاجت افتد، و نیز از بیماری دموی و صفر آءی بیشتر ایمن بود، و اطباء عراق وی را ماء مبارک خوانند و وی آن چیزیست که بیست و چهار گونه بیماری فال گیرند و از نیک و بد خبر گویند، و خداوندان فسون آژخ را بوی افسون کنند بماه کاس و بپوشانندش تا آژخ فرو ریزد، و گروهی زنان بماه فروردین اربال ررجورا بر کنند و بنام دختران بکارند تا آن لب بر سر نهند مو دراز شود،

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

شنیدم که روزی از خیام نیشابوری نوروزنامه 16

1. شنیدم که روزی هرمز پدر خسرو(به) یکی خوید زار جو بگذشت خوید را آب داده بودند و آب از کشت زار بیرون می آمد و راه میگرفت، و ماه فروردین بود، فرمود که آن آب از جو بیرون می آید یک کوزه پر کردند تا بخورد، و گفت جو دانه ای مبارکست و خویدش خویدی خجسته، و آب که بر وی گذرد و از وی بیرون آید ماندگی را کم کند و خستگی معده بر دارد، و ایمن بود تا سال دیگر که جو رسد از رنج تشنگی و بیماری.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

روزی بشمس الملوک از خیام نیشابوری نوروزنامه 17

1. روزی بشمس الملوک قابوس و شمگیر برداشتند که مردی بدرگاه آمده است و اسپی برهنه آورده، و میگوید که بکشت خویش اندر بگرفته ام، پرسید که جو بود یا گندم، گفت جو، بفرمود تا خداوند اسپ را بیاوردند، و چندانک قیمت جو بود بوقت رسیدگی تاوان بستد، و بخداوند زمین داد و گفت خداوند زمین را بگویند که دهقانان چون خواهند که جو نیکو آید بدین وقت باسپان دهند، و ما این تاوان مرداب را بستدیم تا خداوند اسپ اسپ را نگه دارند تا بکشت کسان اندر نیاید، که جو توشه پیغامبران است و توشه پارسا مردمان که دین بدیشان درست شود و توشه چهارپایان و ستوران که ملک برایشان بپای بود،

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

چنین گویند که از خیام نیشابوری نوروزنامه 18

1. چنین گویند که آدم علیه السلام گندم بخورد و از بهشت بدر افتاد، ایزد تعالی گندم غذاء او کرد، هر چند از وی میخورد سیری نیافت، بایزد تعالی بنالید، جو بفرستاد تا ازان نان کرد و بخورد و بسیری رسید، آنگه وی را بفال داشتی که او را دیدی سبز و تازه، و ازان گه باز اندر میان ملوک عجم بماند که هر سال جو بنوروز بخواستندی از بهر منفعت و مبارکی که دروست،

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

شمشیر پاسبان از خیام نیشابوری نوروزنامه 19

1. شمشیر پاسبان ملک است، و نگاهبان ملت، و تا وی نبود هیچ ملک راست نایستد، چه حدهاء سیاست بوی توان نگاه داشت، و نخستین گوهری که از کان بیرون آوردند آهن بود، زیرا که بایسته ترین آلتی مر خلق را او بود، و نخست کس که از وی سلاح ساخت جمشید بود، و همه سلاح با حشمت است و بایسته، ولیکن هیچ از شمشیر با حشمت تر و بایسته تر نیست، که وی ماننده آتش است با شعاع و ذوحدین، وزیرکان گفته اند که جهان بی آهن چون مردی جوانست بی ذکر که ازو هیچ تناسل نیاید، و چون از روی خرد بنگرند مصالح جهان همه زیر بیم و اومیدست، و بیم و اومید بشمشیر باز بسته است، چه یکی بآهن بکوشد تا امیدش بر آید، و یکی از آهن بگریزد تا بیمش نگهبان او شود، و تاج بر سر ملوک که می ایستد بآهن می ایستد، و گنجشان که پر میشود بآهن میشود، و ایزد تعالی منفعت همه گوهرها بآرایش مردم باز بست مگر منفعت آهن که جمیع صنایع را بکارست، و جهان آراسته و آبادان بدوست، و از مرتبت شمشیر بهترین آنست که پیغامبر علیه السلام را آلت فتح شمشیر دادند چنانک فرمود بعثت بالسیف، و مر او را بتورات رب المللحمه صاحب السیف خوانده اند، و این آلت که مرتبت میگیرد بدانست که وی آلت شجاعتست که بزرگترین فضیلتی بود اندر مردم و اندر حیوان دیگر، و حد این شجاعت که نهاده اند هی قوه غضبیه تستعلی بها النفس علی من یعادیها، معنیش چنانست که وی نیروییست خشمی که نفس بدوی برتری جوید برانک با وی دشمنی سازد، و چنین گفته اند که فضیلت شجاعت طبیعی بود نه اکتسابی ولیکن با کتساب آرایش پذیرد، و مر شجاعت را خانه جگر نهاده اند که خانه خونست، و ازین سبب مرد شجاع بر خون ریختن دلیرتر بود، چه شجاعت بخون نیرو گیرد چون چراغ بروغن، و چنین گفته اند که فاعل شجاعت قوت حیوانی دلست و منفعل وی قوت طبیعی جگر ، که ازین هر دو چون حاجت آید فضیلت شجاعت پدید آید، چون آتشی کز میان سنگ و پولاد بجهد، سوخته باید تا بوی اندر آویزد، و چنان نهاده اند که چون جرم دل قوی بود و جرم جگر ضعیف خداوندش را اول جنگ با دلیری و حریصی بود و آخر با کاهلی و سستی، و چون جرم دل ضعیف بود و جرم جگر قوی خداوندش را باول جنگ با کاهلی و سستی بود و بآخر بتیزی و حریصی بود، و مثال بایستگی(شجاعت بایستگی)قوت هاضم نهاده اند اندر معده و جگر، و گفته اند همچنانک ضعیفی این قوت عیش بر مردم ناخوش و بی مزه دارد(ضعیفی نیروی شجاعت نیز عیش بر مردم ناخوش و بی مزه دارد)، چه پیوسته ترسان بود و از هر چیزی گریزان، و مر شجاعت را برین مثال صورت کرده اند چو نخجیری با قوت، سر او چون سرشیری که آهن میخاید، پای وی چون پای پیلی که سنگ میکوبد، و دم وی چون سر اژدهایی که آتش میدمد، و گفته اند مرد شجاع چنان باید که باول جنگ چون شیر باشد بدلیری و روی نهادن، و بمیانه جنگ چون پیل باشد بصبر کردن و نیرو آوردن و بهیبت بودن، و بآخر جنگ چون اژدها باشد بخشم گرفتن و رنج برداشتن و گرم کشتن، اکنون انواع این شجاعت که یاد کرده شد آلت او شمشیرست، و آن چهارده گونه است: یکی یمانی، دوم هندی، سوم قلعی، چهارم سلیمانی، پنجم نصیبی، ششم مریخی، هفتم سلمانی، هشتم مولد، نهم بحری، دهم دمشقی، یازدهم مصری، دوازدهم حنیفی، سیزدهم نرم آهن، چهاردهم قراجوری، و باز این نوع بدیگر انواع بگردد که گر همه یاد کنیم دراز گردد، از یمانی یک نوع آن بود که گوهر وی هموار بود بیک اندازه و سبز بود و متن او بسرخی زند و نزدیک دنبال نشانهای سپید دارد از پس یکدیگر مانند سیم، آن را کلاغی خوانند، و دیگر نوع مشطب، و این مشطب چهارگونه بود با چهار جو، یکی آنک نشان جوبها ژرف نبود و گوهر وی مانند پایهای مورچه بود زبانه زنان، و دیگر آتک نشانهای جوی ژرف باشد و گوهر او گرد نماید چون مروارید، آن را لؤلؤ خوانند، و سدیگر چنانک جوی چهارسوی بود و گوهر آن زمان نماید که کژداری، و چهارم آنک ساده باشد و اندک مایه اثر جو دارد و درازی او سه بدست و چهارانگشت بود و چهار انگشت پهنا دارد و گوهر وی بسیاهی زند، آن را بوستانی خوانند، و دیگر بود ساده سه بدست و نیم درازی او و چهارانگشت پهنا وزن او دو من و نیم یاسه من کم ده ستیر، و یکی گوهرست که ارسططالیس ساخته است مر تیغها را از بهر اسکندر، آن نیز یاد کنیم چه سخن بدیع است، ارسططالیس چنین فرموده است که یک جزو منغیسیا بباید گرفت با یک جز و بسد و یک جزو زنگار، آنگه هر مه را خرد بساید و با یکدیگر بیامیزد آنگه یک من آهن نرم بیاورد و پیوسته اندر کند و ازین دارو دوانزده اوقیه برافگند و بآتش برد تا بگدازد و ببوته اندر بگردد، پس جزوی حرمل و جزوی مازو و جزوی بلوط و جزوی صدف و همچندهمه ذراریح گیرد و خرد بساید و بر هم آمیزد، و دو اوقیه بر من آهن افگند و بدمد تا همه یکی شود و آهن این داروها را بخورد، آنگه سرد باید کردن و از وی تیغها زدن، تیغهاء پاکیزه باشد، و بسلاحنامه بهرام اندر چنین گفته است که چون تیغ از نیام برکشند و از وی ناله آید علامت خون ریختن بود، و چون تیغ خود از نیام برآید علامت جنگ، و چون تیغ برهنه پیش کودک هفت روزه بنهند آن کودک دلاور برآید،

برای مشاهده کامل کلیک کنید


5 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

تیر و کمان سلاحی از خیام نیشابوری نوروزنامه 20

1. تیر و کمان سلاحی بایسته است، و مر آن را کار بستن کوتاه هشت قبضه و نیم، و هر کمانی را تیر وی چندان و چند باید اگر همه گفته شود دراز گردد، و غرض اینجا نه دراز کردن سخنست چه بر نیت هنر تیر و کمان پدید کردنست که ملوک عجم آن چیزها را بنوروز چرا خواستند، و از طریق علم نجوم گفته اند خداوندان کمان آنچه تیر انداز بود و بیشتر سلاحشان تیراندازی بود هرگز تنگ روزی نباشد، و هر سپاهی که غلبه ایشان در سلاح تیر بود و تیرانداز باشند غالب آیند، و حجت آنک گفته اند قسمت این سلاح بر برج قوس است بطبع آتشی، و خانه مشتری سعد بزرگ، و مثلثه برج حمل، و اسد یکی خانه آفتاب و شرفش با انک خانه مریخست، و از روی طب اندر دانستن تیر و کمان چند منفعت ظاهر است، ریاضت توان کرد بوی، اعصاب و اعضا را قوی کند، و مفاصل را نرم کند و فرمان بردار گرداند، و حفظ را تیز گرداند، و دل را قوت دهد، و از بیماری سکته و فالج و رعشه ایمن دارد.

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

سام نریمان(را) از خیام نیشابوری نوروزنامه 21

1. سام نریمان(را) پرسیدند که ای پیروز گر سالار آرایش رزم چیست، جواب داد که ؟؟حمید شاه، و دانش سپهبد بارای، و مبارز هنری که زره دارد و با کمان جنگ جوید،

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

گویند بهرام گور از خیام نیشابوری نوروزنامه 22

1. گویند بهرام گور روزی پیش نعمان منذر ایستاده بود که پروردگار او بود، بیک کمان دو تیر انداخت و دو مرغ را بدان دو تیر از هوا فرود آورد، نعمان گفت ای پسر تا جهان بوده است نه چون تو تیر انداز بود و نه تا جهان باشد خواهد بود،

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

گویند روزی حکیمی از خیام نیشابوری نوروزنامه 23

1. گویند روزی حکیمی پسر خویش را پند میداد گفت ای پسر اسپ دوست دار و کمان عزیز دار و بی حصار مباش و حصار بی مترس مدار، گفت ای پدر اسپ و کمان دانستم حصار و مترس از کجا، گفت حصار مبارزست و مترس زره، یعنی بی زره مباش تاتوانی،

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت

سیف ذی یزن گوید از خیام نیشابوری نوروزنامه 24

1. سیف ذی یزن گوید که آن وقت که سپهسالار ایرانی را بفرستاد انوشین روان، و او ابرهه صباح را بتیرزد، و از اشترفرود انداخت گفت تعالوا اخوانی الی معوج مستقیم یرسل الریح، و میت طائر یاخذ الروح، و هما القوس و السهم، فعلیکم بادبهما، فانهما، حکماء الاسلحه، یحاربان من القرب و یقاتلان بالبعذ، گفت ای برادران بیایید سوی کژی راست که باد راند، و مرده ای که از زنده جان ستاند، و آن هر دو تیر و کمان اند، ادب ایشان نگاه دارید، که ایشان حکیم سلاحها اند، بنزدیک جنگ کنند و از دور دشمن کشند،

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 1 بیت