1 گر من ز می مُغانه مستم، هستم، گر کافِر و گَبْر و بتپرستم، هستم،
2 هر طایفهای به من گمانی دارد، من زانِ خودم، چُنانکه هستم هستم.
1 می خوردن و شاد بودن آیین من است، فارغ بودن ز کفر و دین؛ دین من است؛
2 گفتم به عروسِ دَهْر: کابین تو چیست؟ گفتا: - دلِ خرّمِ تو کابینِ من است.
1 من بی می ناب زیستن نتوانم، بی باده، کشیدِ بارِ تن نتوانم،
2 من بندهٔ آن دَمَم که ساقی گوید: «یک جام دگر بگیر» و من نتوانم.
1 امشب می جامِ یکمَنی خواهمکرد، خود را به دو جامِ می غنی خواهمکرد؛
2 اول سه طلاقِ عقل و دین خواهمداد، پس دخترِ رَز را به زنی خواهمکرد.
1 * چون مُرده شوم، خاکِ مرا گُم سازید، احوالِ مرا عبرتِ مردم سازید؛
2 خاک تن من به باده آغشته کنید، وَز کالبدم خشتِ سَرِ خُم سازید.
1 * چون درگذرم به باده شویید مرا، تلقین ز شرابِ ناب گویید مرا،
2 خواهید به روز حَشْر یابید مرا؟ از خاکِ درِ میکده جویید مرا.
1 * چندان بخورم شراب، کاین بوی شراب آید ز تُراب، چون روم زیرِ تُراب،
2 گر بر سر خاک من رسد مَخموری، از بوی شراب من شود مست و خراب.
1 روزی که نهالِ عمر من کنده شود، و اجزام ز یکدگر پراکنده شود؛
2 گر زان که صراحیی کُنند از گِل من، حالی که ز باده پُر کنی زنده شود.
1 * در پای اجل چو من سرافکنده شوم، وز بیخ امید عمر بر کنده شوم،
2 زینهار، گِلَم به جز صراحی نکنید، باشد که ز بوی می دمی زنده شوم.
1 * یاران به موافقت چو دیدار کنید، باید که زِ دوست یاد بسیار کنید؛
2 چون بادهٔ خوشگوار نوشید به هم، نوبت چو به ما رسد نگونسار کنید.