1 * گویند بهشتِ عَدْن با حور خوش است، من میگویم که: آب انگور خوش است
2 این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار، کاواز دُهُل برادر از دور خوش است.
1 چون عمر به سر رسد، چه بغداد چه بلخ، پیمانه چو پر شود، چه شیرین و چه تلخ؛
2 خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی، از سَلْخ به غُرّه آید، از غُرّه به سَلْخ!
1 چون آمدنم به من نَبُد روز نخست، وین رفتنِ بیمراد عَزمی است درست،
2 برخیز و میان ببند ای ساقی چُسْت، کاندوهِ جهان به می فروخواهمشست.
1 * جُز راهِ قَلَندرانِ میخانه مپوی، جز باده و جز سِماع و جز یار مجوی؛
2 بر کَفْ قَدَحِ باده و بر دوشْ سبو، می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی.
1 * چندان بخورم شراب، کاین بوی شراب آید ز تُراب، چون روم زیرِ تُراب،
2 گر بر سر خاک من رسد مَخموری، از بوی شراب من شود مست و خراب.
1 کس خُلْد و جَحیم را ندیدهاست ای دل، گویی که از آن جهان رسیدهاست ای دل؟
2 امّید و هراسِ ما به چیزی است کزان، جز نام نشانی نه پدید است ای دل!
1 * من ظاهرِ نیستی و هستی دانم، من باطنِ هر فراز و پستی دانم؛
2 با اینهمه از دانشِ خود شَرْمَم باد، گر مرتبهای وَرایِ مستی دانم.