1 چو بگذشت پاسی از آن تیره شب ز گردش همان جانش آمد به لب
2 به پا خاست آن لحظه فرخنده سام به نزد پریدخت آمد به کام
3 چو مه طالع از برج نیکاختری قمر گشته ماهیش را مشتری
4 مهی دید در آسمانی نقاب چو خورشید در لاجوردی حجاب
1 درا ای سهیل یمانی به برج برا ای عقیق یمانی به درج
2 گذر کن ز معموره آب و گل سفر کن به معموره جان و دل
3 قلم در قلم حرف افلاک کش خط اندر خط نسخه خاک کش
4 برو ترک این هفت منزل بگوی بیا دست ازین مار نهسر بشوی
1 ز پیر خردمند موبدنژاد شنیدم که روز دگر بامداد
2 چو رخشنده شد صبح گیتی فروز سر از چادر شب برون کرد روز
3 شبآهنگ بر زد سر از راه بام برآمد شه خاور از راه شام
4 شهنشاه مشرق برآمد به تخت شه روز از چین برون برد رخت
1 برفت و بیاورد آن اژدها شهنشه نگه کرد بر ابرها
2 یکی دیو دیدش چو البرز کوه که بودی زمین زیر پایش ستوه
3 منوچهر گفتا که ای پرگزند چگونه بود سام تن ارجمند
4 بگفتا به پیکار این ارجمند ز نیرنگ دست من آمد به بند
1 چنین است آئین گردان سپهر که گاهیش کینه بود گاه مهر
2 قراری ندارد جهان با کسی که باشد جهان را جهانجو بسی
3 که گه سور و گه درد و گه ماتم است مقیم از پی شادمانی غم است
4 چو از لاله فراش باغ بهار زند خیمه سبز بر کوهسار