1 چون که یکی تاج و بَساک ملوک باز یکی کوفتهٔ آسیاست
1 سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی که ریز ریز بخواهدت ریختن کاریز
1 مرا گفت بگیر این و بزی خرم و دلشاد و گر تنت خراب است بدین آب کن آباد
1 از راستی تو خشم وری دانم بر بام چشم سخت بود آژَخ
1 نان سیاه و خوردی بی چَربو و آنگاه مَه به مَه بود این هر دو
1 بیمارم از نهیب عقب رنجه درد ِ دلم گرفته و تبْ باده
2 بهتر شوم چو پیر به نام من تعویذکی نویسد آزاده