1 مفتی ملت انعام و کرم اندرین حال چه می فرماید؟
2 در حق شخصی درمانده چنان که برو خلق همی بخشاید
3 خفته بیمار بکنجی اندر وندر باد همی پیماید
4 خرج بیماری ناچار بود و آنگهش خانه عمارت باید
1 هرچه آن از مراسم سخن است روزگارش گذاشتست بمن
2 زان چه حاصل ، چو روزگار دمی نگذارد همی مرا بسخن
1 آنچنان گشتهای نهان پس ریش کز تو جز چشم هیچ چشم ندید
2 به جز از ریش مرد ریک تو کس سپر گاو راز پشم ندید
1 ز خط عارض ترکان لشکر مرا این فایده تا جاودان بس
2 که خط از عارض ترکان لشکر ز شرمش برنیارد سر ازین پس
1 هر کرا قربت تو بیشترست دانک او از همه درویشترست
2 وانک او دورترست از برتو بعنایت ز همه پیشترست
3 دست چپ گرچه بدل نزدیکست قوت راست ازو بیشترست
1 هر خردمند که او را درم و سیم بود خویشتن خوش بخورد یا نه ، نگاهش دارد
2 بدگر کس ندهد برطمع سود که او می خورد فارغ و این خیره قفا میخارد
3 عمر از آن در طرب و ناز گذارد نرگس که زرو سیم خود از چشم فرو نگذارد
1 بس پراکنده و پریشانم ره فراکار خود نمی دانیم
2 هیچ جرمی نکرده محبوسیم بی اوامی اسیر زندانیم
3 همجو خفاش روزکور همه دشمن آفتاب رخشانیم
4 چون ستاره بشب برون آئیم برخود از تیغ مهر ارزانیم
1 ای ز وصف مکارمت قاصر هر فصیحی و مدحتآرایی
2 تویی آنکس که در دیاکرم چشم عقلت ندید همتایی
1 خیز تا زار و گریه برگیریم خوش بگرییم و یه در گیریم
2 نوحه های جگر خراسش کنیم چون بپایان رسد ز سرگیریم
3 سرتابوت خواجه بازکنیم کفن از روی وی بدر گیریم
4 وز جفایی که دوش رفت برو حال پرسیم و گریه برگیریم
1 شگرف برگ نها دست دررزان انگور در خزانه گشادست بر خزان انگور
2 نگر نگر که ز یک دانه ها هزاران شاخ ز سوی ساحل بحرین کاروان انگور
3 بدر لؤلوی خوشاب پیش تخت عریش چو تاج سلطنت فرق خسروان انگور(؟)
4 یکی عقیق، دگر کهر با ، دگر یاقوت گرفت نسخت از گنج شایگان انگور