1 شاه از حسب و نسب شه شاهانست یک یک اجداد او سکندر شانست
2 فرزندی او نام پدر کرده بلند چون ابر که روشناس از بارانست
1 دلخسته به پیش دادرس می آیم آزرده ز گلشن بقفس می آیم
2 چون ساغر می بهر زمان در سفرم پر می روم و تهی به پس می آیم
1 هم زلف پریشان تو بر گشته ز ما هم عشوه پنهان تو برگشته ز ما
2 می داد گهی داد اسیران نگهت او نیز چو مژگان تو برگشته زما
1 تا وزن شهنشاه ترازو کردست شه گنج گهر بدامن او کردست
2 گستاخ بپای شاه چون روی نهاد دارد دو سر این جرأت ازین رو کردست
1 با خویش همیشه ما در جنگ زدیم صد عقده بکار این دل تنگ زدیم
2 رفتیم و بیار سنگدل دل بستیم خود شیشه خود برده و بر سنگ زدیم
1 از کسب هنر خوشدلی از دستم رفت سرمایه ناقابلی از دستم رفت
2 طرفی که زسعی خویش بستم این بود کاسودگی کاهلی از دستم رفت
1 زنهار مگو که بنده گمراهم هر جا که روم بکویت افتد راهم
2 عالم همه آستانه درگه تست هر جا باشم ساکن این درگاهم
1 بلبل هوس گلبن باغم نکند پروانه هم آهنگ چراغم نکند
2 زین گونه که روزگار برگشته ز من گر آب شوم تشنه سراغم نکند
1 آتش چو گذر بدشت پر خار کند با سبزه تر لطف خود اظهار کند
2 یارب مپسند کآتش دوزخ تو با تردامن کمتر ازین کار کند