1 روزگاری شد که با تب لرز هم پیراهنم قسمت من گشته این از سرد و گرم روزگار
2 وقت رفتن می سپارد خود بمن تب لرز خویش داد امانت داری درد تو ما را اعتبار
3 شب که شد از اضطراب پیکر بیطاقتم تار در پیراهنم چون نبض گردد بیقرار
4 باز گرمی نامزد کرد از پی همخانگی دید گردون چون ندارم مونس شبهای تار