آثار جویای تبریزی

صفحه 99 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 درآمد تا در آغوش تمنا آن برو دوشم لبالب همچو ماه نو شد از خورشید، آغوشم

2 شب هجران چنان بگداخت فکر آن بر و دوشم که از خود همچو ماه نو تهی گردیده آغوشم

3 زبان نالهٔ حیرت نصیبان را نمی فهمی وگرنه صد قیامت شور دارد وضع خاموشم

4 فزونست از جوانی غفلتم در موسم پیری بناگوش سفیدم گشت آخر پنبهٔ گوشم

1 ز بی‌تابی شود هردم فزون‌تر آتش شوقم تپیدن‌های دل دامن زند بر آتش شوقم

2 کف خاکستر گردون غبار نیستی گردد فلک از پا در آید چون کشد سر آتش شوقم

1 دست هوس زنعمت دنیا کشیده ام چون طفل غنچه خونه دل خود مکیده ام

2 چندان نهان به زیر غبار غمم که گرد بر بام و در نشسته ز رنگ پریده ام

3 مستغنی از لباس بود دوش همتم آن جامه ام بس است که از خود بریده ام

4 یک گوش کر شدم چو صدف پای تا بسر از خلق ناشنیدنی از بس شنیده ام

1 به راه عشق در گام نخست از خود سفر کردم به پا بیخودی این راه را مردانه سر کردم

2 نمی بینم عنان اختیاری در کفت ای دل به کوی او مرو دیگر! تو می دانی، خبر کردم

3 گشودم نسخهٔ درد پریشان حالی خود را به خون دل زبان مانند برگ غنچه تر کردم

4 سر و سرکردهٔ روشندلان گردیده ام جویا به بزم عشق تا چون شمع ترک تاج و سر کردم

1 شد بهار و گشت عالم گلستان، ما همچنان کرد گل از خاک اسرار نهان، ما همچنان

2 شبنم از شب زنده داری تکیه بر خورشید زد چون شرر در سنگ در خواب گران ما همچنان

3 ذره با بال سبک روحی هواپیما شده است زیر کهسار گرانجانی نهان ما همچنان

4 قطره گوهر گشت و سنگ خاره شد یاقوت ناب برد آب و خاک فیض حر و کان ما همچنان

1 افروختهٔ عشقم و پروانهٔ خویشم مجنون تو لیلی وش و دیوانهٔ خویشم

2 از روز سیه اهل هنر شکوه ندارد یاقوت صفت شمع طربخانهٔ خویشم

3 از آتش سودای تو چون کرم شب افروز هر شام چراغ خود و پروانهٔ خویشم

4 بگذشت چو گل موج طربناکی ام از سر طوفانی ترخندهٔ مستانهٔ خویشم

1 گرنه از جوش نزاکت بر تنش سنگین بود تار و پود پیرهن از رشتهٔ جانش کنم

2 منصب مشعل فروزی داده عشقش سینه را شمعها از آه روشن در شبستانش کنم

3 خودبخود گل می کند اسرار دلها، تا به کی همچو بوی غنچه ضبط راز پنهانش کنم

4 کو عروج طالعی جویا که تا مانند ماه جای در یک پیرهن با مهر تابانش کنم

1 اگر حرفی ز سوز آتش عشقش بیان کردم به رنگ شمع محفل خویش را صرف زبان کردم

2 فغانم از گداز آتش غم اشک حسرت شد بحمدالله که درس ناله را امشب روان کردم

3 کشیدم بر سر آخر پردهٔ رسوایی عشقش به جیب پارهٔ خود غنچه سان خود را نهان کردم

4 خیال مهر رویی بر دلم تابیده است امشب زمین را از فروغ کوکب اشک آسمان کردم

1 عقل افلاطون منش را ریشخندی می زنم بر در دیوانگی دانسته چندی می زنم

2 می روم از خویشتن امشب به یاد زلف او همتی یاران! که دستی در کمندی میزنم

3 امشب ایمابی به سوی خویش ازو وا می کشم تیغ را بر روی ترک تیغ بندی می زنم

4 تا به کی زنجیر خودداری به پای دل نهم عاقبت بر کوچهٔ زلف بلندی می زنم

1 چه می شود؟ نفسی در کنار ما بنشین!‏ به این شتاب کجا می روی؟ بیا بنشین!‏

2 خدات خیر دهد، آخر این چه انصاف است؟ به رغم غیر دمی هم به بزم ما بنشین!‏

3 تمام روز دو چشمم در انتظار تو بود بیا خوش آمدی ای دوست مرحبا بنشین!‏

4 بخانه می روی این وقت شب، چه واقع شد؟ چرا سمج شده ای بندهٔ خدا بنشین!‏

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی