آثار جویای تبریزی

صفحه 107 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 دولت اگر ز پهلوی خست هوس کنی اندیشهٔ شکار هما با مگس کنی

2 دل بسته هوایی، از آنرو ز بال و پر خود را به رنگ غنچهٔ گل در قفس کنی

3 آن لحظه راز داری عشقت مسلم است کز گرد خویش سرمه به کام جرس کنی

4 پرباد نخوت است دماغت چو گردباد دل خوش عبث ز پیروی خار و خس کنی

1 ای من فدای نام تو یا مرتضی علی من بندهٔ غلام تو یا مرتضی علی

2 برگشت آفتاب به حکم تو بارها گردد فلک به کام تو یا مرتضی علی

3 سر تا بپای گوش شود همچو گل کلیم تا بشنود کلام تو یا مرتضی علی

4 ریزم چو غنچه می به گریبان اهل حشر گردم چو مست جام تو یا مرتضی علی

1 به دنیا پشت پا زن تا شه روی زمین باشی وز آن دل کز جهانش کنده ای صاحب نگین باشی

2 قضا را نیست پروایی ز شادی و غم دلها چرا تا می توان خرسند بود، اندوهگین باشی؟

3 در اندام تو صورت بسته از بس معنی خوبی به هر کس برخوری چون شعر رنگین دلنشین باشی

4 نمی آیی برون از عهدهٔ یک سجدهٔ شکرش به رنگ ماه نو از پای تا سر گر جبین باشی

1 گشتم اسیر نوگل بلبل ندیده ای از گرد راه بی خبریها رسیده ای

2 بر برق ترک سمند تغافل نشسته ای با وحشت آرمیده ای از خود رمیده ای

3 جور آشنا ستمگر دشمن مروتی دامن به زور از کف عاشق کشیده ای

4 هرگز ز ناز گوش به حرفم نکرده ای در حق من ز غیر سخنها شنیده ای

1 ترا دو ابروی پیوسته بر جبین شکفته بود چو مطلع برجسته در زمین شکفته

2 مجو کدورت اطن زهم نشین شکفته که هست آینهٔ روی دل جبین شکفته

3 مرا به پهلوی پر داغ تیر سینه شکافش بود چو مصرع برجسته در زمین شکفته

4 مدام ساده ز چین جبهه اش چو آینه باشد اسیر مشرب آن شوخ نازنین شکفته

1 ای دل از فیض محبت چه بسامان شده ای عشقت آن مایه نیفشرد که عمان شده ای

2 خواب آسایشی از خویش دگر چشم مدار کز خیال لبش ای دیده نمکدان شده ای

3 نگذری تا ز رعونت نچشی لذت درد همچو گل گر همه تن چاک گریبان شده ای

4 جان ز نزدیکی ات ای جسم به تنگ آمده است یوسفی را ز چه رو بیهده زندان شده ای؟

1 گشاید بر رخت درهای فیض از یمن هشیاری کلید قفل چشم بسته نبود غیر بیداری

2 دماغ ناتمام نیم جان می سازد ای ساقی حباب آسا مرا برپای دارد فیض سرشاری

3 اگر یکبار گلهای تماشا چیند از رویت کشد بلبل به گلشن از خیابان خط بیزاری

4 به مردم روشن است از موی مژگان تو این معنی که از بیمار داری نیست افزون ضعف بیماری

1 شوی ز خویش چو بیگانه یار خود باشی گر از میانه روی در کنار خود باشی

2 به روی شاهد مقصود دیده بگشایی گر از صفای دل آیینه دار خود باشی

3 چو ریگ شیشهٔ ساعت خوش آن کز آزادی سفر کنی و مقیم دیار خود باشی

4 بنوش باده که که گل ها ز خویشتن چینی پیاله گیر که جوش بهار خود باشی

1 سر کویی بود عشرتگه ما یا گلستانی بهشت ماست در هر جا که باشد روی خندانی

2 تو چون مست خرام آیی به گلشن، عندلیبان را ز هر پر چون دم طاووس روید چشم حیرانی

3 مرا سروی ربود از خود که در عشقش اسیران را ز پیراهن چو قمری نیست بر جا جز گریبانی

4 شب مهتاب با هر گل زمین لطف چمن باشد از این یک برگ نسرین می شود عالم گلستانی

1 آه که امشب چها با دل ما کرده ای بر در مستی زده باز چها کرده ای

2 دوخته بودم به صبر چاک دل خویش را پیرهن طاقتم باز قبا کرده ای

3 هر چه دلت رو به اوست قبلهٔ آمال اوست شیشهٔ دل را چنین قبله نما کرده ای

4 پنبه ز آتش ندید، سنگ به مینا نکرد آنچه تو بی رحم با اهل وفا کرده ای

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی