آثار جویای تبریزی

صفحه 106 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 خیال تندخویی با دلم سر می‌کند بازی که از شوخی به جای گل به اخگر می‌کند بازی

2 ز غیرت فوج فوج رنگ در پرواز اندازم اگر دانم که گاهی با کبوتر می‌کند بازی

3 ز بیم غیر اشکم در دل صد پاره می‌غلتد چو آن طفلی که با اوراق ابتر می‌کند بازی

4 چه دل‌ها خون کند چشمش ز هر مژگان به هم سودن حریفان ترک بدمستی به خنجر می‌کند بازی

1 ز اشک آخر به دل فیضی رسد آهسته آهسته چو آب جو که در گل‌ها دود آهسته آهسته

2 ز بس افشرده پا سنگینی غم بر دل تنگم به رنگ سرو، آهم قد کشد آهسته آهسته

1 چون بی تو چارهٔ دل محزون کند کسی خون می چکد ز قطع نظر چون کند کسی

2 تا کی به یاد لعل لبی شام تا سحر دل در فشار پنجهٔ غم خون کند کسی

3 تا چند بی تو پنجهٔ مژگان خویش را مرجان صفت ز اشک جگرگون کند کسی

4 سرخوش شود زبوی می «لی مع اللهی» خود را دمی ز خویش چو بیرون کند کسی

1 به ششدر کار خود از شش جهت انداختی رفتی دلت را مهرهٔ بازیچه کردی باختی رفتی

2 کی از تعمیر می‌شد چاره احوال خرابت را به یک پیمانه از نو خویشتن را ساختی رفتی

3 زدی در مستی امشب صد دهن تر خنده بر گلشن به یک دشنام خشکم زان دو لب ننواختی رفتی

4 گداز دل چو خس برداشت از جا جسم زارت را به بحر بیکرانی خویش را انداختی رفتی

1 اگر از دیدن عیب خلایق چشم می‌پوشی همانا در پی کتمان عیب خویش می‌کوشی

2 عبادت در حضور خلق ار چشم قبول افتد تو ظالم فسق را از دیدهٔ مردم نمی‌پوشی

3 چو آب جو که گل در خور کشد آهسته آهسته روان‌بخش تو گردد می به همواری اگر نوشی

4 ز می چون اینقدر اظهارت نفرت می‌کنی زاهد نظر بر هوش‌های ناقص ما باز خاموشی

1 چه خواهد شد دمی با غنچه هم‌آواز اگر باشی ز خاموشی به افلاطون دل، دمساز اگر باشی

2 توان در عالم دل داد، داد خودنمایی‌ها نهان همچون اثر در پردهٔ آواز اگر باشی

3 دلت پا تا به سر گوش نصیحت آرزو گردد چو گل در فکر انجام خود از آغاز اگر باشی

4 قماش گفتگویت می‌شود رنگی برون آرد به خوناب جگر جویا سخن‌پرداز اگر باشی

1 کو بهاران تا برآید از کمین ابرسیاه این قلمرو را کشد زیر نگین ابرسیاه

2 تخم حسرت ریزد از هر اشک مژگان ترم گویی از دریای دل برخاست این ابرسیاه

3 مایه بر می دارد از خاک سرشک آلوده ام سینه می مالد از آنرو بر زمین ابرسیاه

4 هر نفس می ریزد زمژگان ترم سیل سرشک دارد آری گریه را در آستین ابرسیاه

1 زان چشم مست کار صبوحی کند نگاه در هر رگم چو شمع از آن می دود نگاه

2 همچون شکست شیشه صدا می شود بلند در بزم می چو بر نگهی برخورد نگاه

3 خواهم که بینمش ولی از دور باش حسن مانند شمع بزم به چشمم تپد نگاه

4 حقت به جانب است که نظاره دشمنی دشنام دادنی بود افزون ز حد نگاه

1 نهانی در حجاب زندگانی برون آی از نقاب زندگانی

2 به قید جسم تا هستی گرفتار گل آلوده است آب زندگانی

3 سوادنامه جز زیر و زبر نیست گذشتم بر کتاب زندگانی

4 نفس را آمد و رفت پیاپی بود موج سراب زندگانی

1 زاهد از خشکی است کز مینا کند پهلو تهی ساحل لب تشنه از دریا کند پهلو تهی

2 از نسیم حرف سرد این نصیحت پیشگان شمع بزم ما مباد از ما کند پهلو تهی

3 شهرتش چون قاف بر اطراف عالم می دود همچو عنقا آنکه از دنیا کند پهلو تهی

4 در هراسند اهل دل از صحبت دیوانگان بحر از سیلاب از آن جویا کند پهلو تهی

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی