1 ای اشک که امشبم به رو افتادی در صحبت جانان نه نکو افتادی
2 من بودم و یار و خلوت اکنون شده ام حیران که تو از کجا فرو افتادی
1 بر حرف هنر خطی ز عیب اندرکش وز روی یقین نقاب ریب اندرکش
2 پا در دامان و سر به جیب اندرکش سر دل و جان به ستر غیب اندرکش
1 جامی روزی فلک به دادت برسد وز بند زمانه صد گشادت برسد
2 پای از سر خویش و کرسی از زانو کن تا دست به دامن مرادت برسد
1 جامی کمی زمانه از بیشی به در کار جهان واپسی از پیشی به
2 در هر امری عاقبت اندیشی به در عاقبت امور درویشی به
1 راه طلبم ز پای و پی خالی چند بزم طربم ز نای و نی خالی چند
2 پیمانه من زمانه پر خواهد کرد دستم ز قدح قدح ز می خالی چند
1 احمد که اجل به قتل او تیغ کشید وز دهر بجز زهر شهادت نچشید
2 آورد خرد برون چو این نکته شنید تاریخ وفات او ز مقتول شهید
1 دارم دلی از خون جگر مالامال کو قاصد باد صبح یا پیک شمال
2 کز پیر بلادیده کنعان فراق گوید خبری به یوسف مصر جمال
1 ای رشک شکر لب تو از لطف سخن هر دم به تو نو امید یاران کهن
2 کامم ز لبت همیشه شیرین بوده ست زابروی ترش کام مرا تلخ مکن
1 کی بنده ز لطف شاه خود بگریزد وز مایه عز و جاه خود بگریزد
2 جز سایه او نیست پناه دگرش حاشا که کس از پناه خود بگریزد
1 در راه طلب طالب و مطلوب نماند در بزم طرب راغب و مرغوب نماند
2 نیل فلک از موج قضا طغیان کرد در مصر بقا یوسف و یعقوب نماند