تا بر سر خود پات نبینم نروم از جامی رباعی 25
1. تا بر سر خود پات نبینم نروم
تا بر در خود جات نبینم نروم
...
1. تا بر سر خود پات نبینم نروم
تا بر در خود جات نبینم نروم
...
1. رفتی سوی گشت و نامدی چونست این
یک هفته گذشت و نامدی چونست این
...
1. این شکل مدور که نه پایی نه سری
مانع بود از گزند هر کینه وری
...
1. گردون که پی پاس ز سهم خطرت
گردد شب و روز چون سپر گرد سرت
...
1. ای در صف مردانگی از سست رگان
وی در ره دون همتی از تیزتگان
...
1. عمری گفتم غذا ز کافور کنم
تا شهوت طبع را ز خود دور کنم
...
1. ای اشک که امشبم به رو افتادی
در صحبت جانان نه نکو افتادی
...
1. بر حرف هنر خطی ز عیب اندرکش
وز روی یقین نقاب ریب اندرکش
...
1. جامی روزی فلک به دادت برسد
وز بند زمانه صد گشادت برسد
...
1. جامی کمی زمانه از بیشی به
در کار جهان واپسی از پیشی به
...
1. راه طلبم ز پای و پی خالی چند
بزم طربم ز نای و نی خالی چند
...
1. احمد که اجل به قتل او تیغ کشید
وز دهر بجز زهر شهادت نچشید
...