آثار جامی

صفحه 29 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 هر روز که در میدان چوگان زدن آغازی بس کس که کند پیشت چون گوی سراندازی

2 دلها به دم رخشت هست از رگ جان بسته آیند کشان از پی هر سوی که می تازی

3 عشاق به میدانت بازند به جد سرها وین طرفه که سربازی پیش تو بود بازی

4 از ننگ نمی سازی گوی از سرما هرگز با تنگدلان گویی داری سر ناسازی

1 ای ز غمزه چشم تو بر جان و دل ناوک زده دیگری در رشک ازان ناوک که بر هر یک زده

2 آن دهان را در رسوم دلبری کوچک مخوان راه دل بس بر بزرگ دین که آن کوچک زده

3 زاستخوان سینه چون تیرت دو نیمه گشته دل از درون فریاد نصف لی و نصف لک زده

4 تا رگ جان در تنم باشد نهم بر سر چو تاج پاسبان تو شبم سنگی که بر تارک زده

1 هرگز ای شوخ سوی خسته دلی دیدی نی حال عشاق جگرسوخته پرسیدی نی

2 مرد صد تشنه به خاک رهت ای آب حیات قطره ای بر لب یک تشنه چکانیدی نی

3 لطف رفتار تو را هست هزاران کشته به سر تربت یک کشته خرامیدی نی

4 بود گشتن ز ره و رسم وفا قاعده ات بهر یک بیدل ازین قاعده گردیدی نی

1 ای آن که گرد مه ز خط مشکین هلالی بسته‌ای بهر جنون ما ز نو نیکو خیالی بسته‌ای

2 رنگین ز خون عاشقان شد رشته فتراک تو یا بهر زینت رخش را گلگون دوالی بسته‌ای

3 کم تافت عکس حال ما بر خاطرات چون آینه تا از نم مژگان ما زنگ ملالی بسته‌ای

4 ز اوراق علم ای مدعی تا اوج عرفان چون بری گر چه ز پر کاغذین بر خویش بالی بسته‌ای

1 گر هر حرام بودی چون باده مست کاره همواره مست بودی شیخ حرامخواره

2 حاشا که باده نوشان ریزند جرعه بر وی اندیشه های پنهان گر سازد آشکاره

3 عارف به کنج خلوت خاموش و سر عرفان با این و آن مقلد گفته هزارباره

4 در قعر بحر ماهی بسته دهان و غوکان بگشاده لب به دعوی بی معنی ازکناره

1 دلا بین ز توبه به کارم گره قل استغفرالله مما کره

2 چو مطرب خراشد رگ چنگ را ز کارم گشاید به ناخن گره

3 چو شب ماه را تیر آهم بخست عذار تو پوشید مشکین زره

4 چو بینی لبش جامی از پا بیفت همانجا که می می خوری سربنه

1 داغ جفا که برکسان زآتش کین خود نهی کاش به جان عاشق بی دل و دین خود نهی

2 باد زمین به راه تو تارک بندگان که تا هر طرفت فتد گذر پا به زمین خود نهی

3 ای بت آمده ز چین لاف زنان به روی او زود بود کزین خطا روی به چین خود نهی

4 بر سر ره نشسته ام بو که چو مست بگذری پای به سهو بر سر راه نشین خود نهی

1 ای سر کوی تو اقلیم بلا دل در او جان کرده تسلیم بلا

2 بهر طفلان ره عشقت ز خط عارض تو لوح تعلیم بلا

3 شحنه حسنت ز زلف تار تار کرده بر عشاق تقسیم بلا

4 جدول خونین ز اشک ما کشد چون نویسد عشق تقویم بلا

1 به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی وگر به خود گذرم فرصت نظر ندهی

2 خوشم بدین که به دریوزه بر درت گذرم مراد خاطر من گر دهی و گر ندهی

3 بهای بوسه نهی نقد جان چه خوش باشد کزین معامله با دیگران خبر ندهی

4 گهی که بخش کنی غم خدا جزات دهاد اگر نصیب من از جمله بیشتر ندهی

1 حلقه زلف را گشاد مده عمر سوداییان به باد مده

2 کشته بادا به خنجر بیداد هرکه آموزدت که داد مده

3 ناقه عزم تیزپای مرا جز به کوی خود ایستاد مده

4 بنشین خوش درون دیده من جای مردم درین سواد مده

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی