آثار جامی

صفحه 28 از 30
30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار

خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 بود جمله لطف آن زنخدان ساده ولی باشد آن غبغب از وی زیاده

2 نه غبغب بلورینه جامیست گویی نهاده در او سیبی ازسیم ساده

3 همانا کزان عارض آب لطافت تراویده زیر زنخدان ستاده

4 چو گردابی آمد ز طوفان فتنه دراو صد دل آشنایان فتاده

1 بر سر کویت ز من خشک استخوانی مانده پیش تیرت یادگار از من نشانی مانده

2 در بیابان غمت تا رفته عقل و صبر و هوش چیست دل سرگشته ای ازکاروانی مانده

3 زیر ابرو چشم و رخسارت بود بر روی گل خفته ترکی مست و بر بالین کمانی مانده

4 تا یکی را زان دو لب پوشیده خط گویی ز من نیم جانی گشته غایب نیم جانی مانده

1 بیا ساقی که شد با می پرستان عهد گل تازه فکند آواز بلبل در چمن زین معنی آوازه

2 کهن رسمیت توبه ترک آن خوشتر درین موسم که سبزه خرم است و سوری و سوسن تر و تازه

3 ز باد محنت دوران شد ابتر دفتر عیشم کند زابریشم چنگش مغنی کاش شیرازه

4 در ایوان خرابات آر رو ازکعبه تا بینی علو همت بانی و حسن صنعت رازه

1 ای ز غمزه چشم تو بر جان و دل ناوک زده دیگری در رشک ازان ناوک که بر هر یک زده

2 آن دهان را در رسوم دلبری کوچک مخوان راه دل بس بر بزرگ دین که آن کوچک زده

3 زاستخوان سینه چون تیرت دو نیمه گشته دل از درون فریاد نصف لی و نصف لک زده

4 تا رگ جان در تنم باشد نهم بر سر چو تاج پاسبان تو شبم سنگی که بر تارک زده

1 حلقه زلف را گشاد مده عمر سوداییان به باد مده

2 کشته بادا به خنجر بیداد هرکه آموزدت که داد مده

3 ناقه عزم تیزپای مرا جز به کوی خود ایستاد مده

4 بنشین خوش درون دیده من جای مردم درین سواد مده

1 تو پریرویی و عالم ز تو پر دیوانه نیست خالی ز تمنای تو یک فرزانه

2 نیست همتای تو کس قیمت خود را بشناس که تویی درج فلک را گهر یکدانه

3 شانه را چند دهد زلف تو مشاطه به دست شانه از دست برون بادش و دست از شانه

4 خانه دولت جاوید بود منزل تو نه به فرق سر ما پای ز دولتخانه

1 ای ز چشمم اشک خونین ریخته خون مردم را به خاک آمیخته

2 آن نه گلبرگ است بل کز رشک تو گل شکوفه کرده خون برریخته

3 بر سرآشفته حالان صد بلا زلفت از هر تار مو آویخته

4 چشم و ابرویت پی تاراج دین فتنه ها از گوشه ها انگیخته

1 یار زلف دوتا به هم بسته صد کمند بلا به هم بسته

2 جعد مشکین او به هر حلقه صد دل مبتلا به هم بسته

3 دولبش بسته شد ز ما به سخن دو شکر گوییا به هم بسته

4 پیش آن روی چیست دسته گل چند شاخ گیا به هم بسته

1 گر هر حرام بودی چون باده مست کاره همواره مست بودی شیخ حرامخواره

2 حاشا که باده نوشان ریزند جرعه بر وی اندیشه های پنهان گر سازد آشکاره

3 عارف به کنج خلوت خاموش و سر عرفان با این و آن مقلد گفته هزارباره

4 در قعر بحر ماهی بسته دهان و غوکان بگشاده لب به دعوی بی معنی ازکناره

1 دلا بین ز توبه به کارم گره قل استغفرالله مما کره

2 چو مطرب خراشد رگ چنگ را ز کارم گشاید به ناخن گره

3 چو شب ماه را تیر آهم بخست عذار تو پوشید مشکین زره

4 چو بینی لبش جامی از پا بیفت همانجا که می می خوری سربنه

آثار جامی

30 اثر از خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خاتمة الحیات - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی