1 خوش آنکه در چمن ای نازنین تو باشی و من به پای سرو و سمن همنشین تو باشی و من
2 نشسته بر سر سبزه به روی ساغر می فشانده برگ گل و یاسمین تو باشی و من
3 ز عکس اشک من و لعل تو درآب روان به طرف جوی می و انگبین تو باشی و من
4 ز بس که از کف هم خورده جام مالامال نه عقل مانده به جای و نه دین تو باشی و من
1 عجب در عربدهست امروز با من ترک مست من گریبانم به دست او و دامانش به دست من
2 منم پر سرو و گل باغی ز فکر قد رخسارش که باشد تیر طعن عیبجویان خاربست من
3 به دارم سر بلندی داد آن نخل جهان آرا چه عالی شد ببین ز اقبال عشقش قدر پست من
4 مرا شد عمر شست و ماهی آن ساعد سیمین نیفتاد اندرین گرداب غم هرگز به شست من
1 چه کاریست خوش دل به جانان سپردن چو افتد به جان کار دل جان سپردن
2 به هرگام دشواریی پیشت آید نشاید ره عشق آسان سپردن
3 چون آن کافر آید به یغما چه چاره جز از دین گذشتن جز ایمان سپردن
4 ز وصلی که باشد طفیل رقیبان بود خوشترم جان به هجران سپردن
1 ای ماه که می نپرسی از من زانگاه که می نپرسی از من
2 آوازه فکند در همه شهر بدخواه که می نپرسی از من
3 شاهی تو گدا چگونه گوید با شاه که می نپرسی از من
4 پرسی همه را و جز تو کس نیست آگاه که می نپرسی از من
1 زلفت که رفت رونق مشک سیاه ازو مشکین شود نفس چو برآریم آه ازو
2 دارد دل از عنایت تو چشم یک نگاه چندین مدار چشم عنایت نگاه ازو
3 این مهر نیست ماه رخت کرد جلوه ای عکسی گرفت آینه صبحگاه ازو
4 زندان اهل دل بود این کاخ زرنگار خوشوقت عارفی که بدر برد راه ازو
1 شد وقت گل به باده مرا طیلسان گرو با زاهدان به توبه چه دارم زبان گرو
2 ماه زمین تویی چه عجب گر به نزد حسن ماه زمین برد ز مه آسمان گرو
3 بوسی به نسیه ام بده از لب که می نهم پیش تو در برابر آن نقد جان گرو
4 در داستان عشق تو بگذشت عمرها رفتیم و دل هنوز بدین داستان گرو
1 ای شده روی زمین زیر زمینم بی تو روی بنما که عجب بی دل و دینم بی تو
2 نه تو را رحم که یکجا بنشینی با من نه مرا صبر که یکدم بنشینم بی تو
3 چون روم طوف کنان روز فراقت به چمن جز گل حسرت و اندوه نچینم بی تو
4 بر سر راه تو بیمار فتم بو که ز دور بینی از گوشه چشمی که چنینم بی تو
1 ای ترک نازنین بشکن گوشه کلاه آشوب جان شاه شو و فتنه سپاه
2 دریوزه جمال کنان از تو روز و شب گردند گرد خانه تو آفتاب و ماه
3 تیغت کشیده صد الف و زخم تیر تو هرجا چو دو رهی به درون کرده است راه
4 لوحیست گوییا تن من کز غمت بر او سر تا به پانوشته شده ست آه آه آه
1 بر رخت گل گل که تأثیر شراب انداخته هست برگی چند گل بر روی آب انداخته
2 کرده مهد از لاله و گل نرگس رعنای تو زیر مشکین سایه بان خود را به خواب انداخته
3 نیست آن غنچه فراز شاخ در بستان که گل بر رخ از شرم تو زنگاری نقاب انداخته
4 گیسو اندر پاکشان در دل خیالت کرده جای شهریاری سایه بر شهر خراب انداخته