1 مرا بر نوک مژگان بس که خون دل جگر بندد به رویت مردم چشم مرا راه نظر بندد
2 مزن آتش به من ای مه ز داغ هجر خویش امشب مبادا دود من راه دمیدن بر سرح بندد
3 کشد لطف نقابم گاه و گه حرمان دیدارت چو زلفت بر گل سوری نقاب از مشک بربندد
4 رگ جانم ز ذوق آن میان شد با کمر همبر چو باشد از میان محروم خود را بر کمر بندد
1 خدایا به آن سرو نازم رسان به آن دلبر دلنوازم رسان
2 سرم را بود منزل آن آستان به سرمنزل خویش بازم رسان
3 پریشانم از هجر همراز خویش به جمعیت آباد رازم رسان
4 بود روی او قبله هر نیاز به آن قبله هر نیازم رسان
1 به رخسار و جبین و روی و عارض بردی ای دلبر فروغ از صبح و نور از روز و عکس از ماه و تاب از خور
2 فروغ و نور و عکس و تاب رویت کرده عاشق را بصر بینا خرد دانا روان روشن ضمیر انور
3 سگ و سنگ در و سگبان و دربان تو را هر شب فتم در پا نهم بر سر برم فرمان شوم چاکر
4 نباشد در همه روم و ری و چین و چگل شوخی چو تو خونریز و شورانگیز و رنگ آمیز و جنگاور
1 رخصتم ده که سر زلف سیاهت گیرم دیده را روشنی از روی چو ماهت گیرم
2 چون تو را نیست سرآنکه بیابم به تو راه داد خواهم نه بیایم سر راهت گیرم
3 گر چه بیشم گنهی نیست زنم دست نیاز دامن لطف پی عفو گناهت گیرم
4 سایه افکن به من ای سرو که افتم به هلاک گر نه از حادثه دهر پناهت گیرم
1 تیر باران رسد از قوس قزح بر نرگس سر ازین سهم کشد در سپر زر نرگس
2 جام زر بین که ز اثنای چو سیم انگشتان چون نموده ست چو خوبان سمنبر نرگس
3 گنج قارون بدر آورد همانا ز زمین که چنین از زر و سیم است توانگر نرگس
4 آبروی دگر آورد چمن را که نوشت بر مطول الفی میم مدور نرگس
1 قدت سرویست جانا سایه پرور به صد دل در هوای او صنوبر
2 به آن خط بردی از اهل قلم دست نباشد آری انگشتان برابر
3 چنان با دعویت در تابم از شمع که خواهم از تن او برکنم سر
4 همین بس در معارف وجد واعظ که کوبد پای بر بالای منبر
1 فصل دی کوته بود ساقی برای عیش روز رشته گیر از شمع و از شب وصله ای بر روز دوز
2 از فروغ فضله شهدم چه حاصل فضل کن وز رخ شاهد حریم مجلسم را برفروز
3 در جوانی بود سجده پیش شاهد عادتم یادگاری مانده زان در پیریم این پشت کوز
4 نیست بر من داغی از محرومی از داغت بتر جز بدین داغم به هر داغی که می خواهی بسوز
1 بیا که قاصد فرخنده پی ز راه رسید رساند مژده که شاه جهان پناه رسید
2 فروغ نور جمالش به چشم مهر افتاد صدای کوس جلالش به گوش ماه رسید
3 سرود مجلس رندان دردنوش اینست که شاه تخت جلالت به تختگاه رسید
4 شدند نعره زنان ناشنیده نغمه نی که این نوا به مقیمان خانقاه رسید
1 ای پای دل ز زلفت در عنبرین سلاسل زین عنبرین سلاسل مشکل خلاصی دل
2 آرد به هوش زنجیر آن را که گشت مجنون زنجیر تو ربوده هوش هزار عاقل
3 هرگز نشد خیالت دور از مقابل جان ما را خیالت آری با جان بود مقابل
4 گلها به وصف رویت رنگین رسایل آمد کرده صبا تک و پو در نشر آن رسایل
1 خوشا منازل سلمی و ربع و اطلالش که برد رسم و اثر گردش مه و سالش
2 کدام کاخ سرافراخت زین نشیمن خاک که دستبرد حوادث نکرد پامالش
3 عجب زناله به تنگم که ناگذشته زلب یکی هنوز، رسد دیگری ز دنبالش
4 درآی ساقی و درده میی که پیش خرد لقب عقیق مذاب است و لعل سیالش