1 ماییم و دل تنگ تر از حلقه «میم » در زیر جفا و جور چون نقطه «جیم »
2 حاشا که چو «بی » کناره جوید ز بلا چون «لام الف » ار شود سراپا به دو نیم
1 نام تو که خامشی نمی شاید ازو بر سینه در فتوح بگشاید ازو
2 تکرار همی کنم به آواز بلند تا همچو زبان گوش بیاساید ازو
1 توحید حق ای خلاصه مخترعات باشد به سخن یافتن از ممتنعات
2 رو نفی وجود کن که در خود یابی سری که نیابی ز فصوص و لمعات
1 ای چارده ساله مه که در حسن و جمال همچون مه چارده رسیدی به کمال
2 یارب نرسد به حسنت آسیب زوال در چارده سالگی بمانی صد سال
1 هر جا گذرم نوای عشقت شنوم بر خوان بلا صلای عشقت شنوم
2 در دشت روم نفیر درد تو کشم با کوه آیم صدای عشقت شنوم
1 ای باد اگر سوی بدخشان گذری زنهار بر آن ماه درخشان گذری
2 گویی چه شود گر چو خور آسان آسان یک بار دگر سوی خراسان گذری
1 نی بر دل ما ز هیچ یاری باری ست نی بر دل هیچ کس ز ما آزاری ست
2 از کسوت فخر و عار عاری شده ایم ما را نه به کس فخر و نه از کس عاری ست
1 از سبزه به صحرا نگر ای لاله عذار هر جا به خط سبز الفی کرده نگار
2 بر تخته خاک گویی اطفال بهار پیوسته الف مشق کنند از زنگار
1 بود آینه وجود عالم مثلا وان آینه را وجود ما و تو جلا
2 آن آینه چون یافت جلا شد به کمال مشهود جمال ذات و اسماء علا
1 این کاسه که من بی تو به لب می آرم نی از پی شادی و طرب می آرم
2 چشم سیه تو روز من کرد سیاه روز سیه خویش به شب می آرم