آثار جامی

صفحه 97 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 با چنین قامت و بالا که تویی کیست سرو چمن آنجا که تویی

2 به دمی زنده کنی صد مرده عیسی امروز همانا که تویی

3 چند گویی که بگو جان تو کیست به خدا ای بت رعنا که تویی

4 چون توانیم که عاشق نشویم با چنین صورت زیبا که تویی

1 گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی من عاشق توام تو بگو یار کیستی

2 بستی میان به فتنه کشیدی ز غمزه تیغ جانها فدات در پی آزار کیستی

3 دارم دلی ز هجر تو هر دم فگارتر تا خود تو مرهم دل افگار کیستی

4 هر شب من و خیال تو و کنج محنتی تو با که ای و مونس و غمخوار کیستی

1 در لباس نیلگون تا جلوه کردی ای پری مه دگر ننمود رخ زین پرده نیلوفری

2 با لباس آسمانی هر که دید ای مه تو را شد بر او چون روز روشن کآفتاب دیگری

3 شاخ شمشادی که پیچیده ست نیلوفر بر آن سرو آزادی که دارد رخ ز گلبرگ طری

4 رسم دوران است نیلوفر به زیر آب لیک عکس این کرد آن تن نازک زهی صنعتگری

1 هوای نیکوان عیش است و شادی مراد عشقبازان نامرادی

2 فداک یا غراب البین روحی فان سعاد قد هویت بعادی

3 به وصل دوست لطفش رهنمون گشت ولکن عاقنی کید الاعادی

4 به سوی ما به چشم لطف دیدی به روی ما در رحمت گشادی

1 ای که در پرده به بازار جهان می آیی ما تو بودیم ازین پیش و تو اکنون مایی

2 سایه توست جهان بر عدم افتاده و ما چشم آن سایه و در چشم تویی بینایی

3 از کرم ساخته ای چشم جهان بین ما را تا به این چشم جهان را نظری فرمایی

4 گر نگهبان نشود گنج جهان را این چشم حاصل گنج به یغما ببرد یغمایی

1 سینه ام را چاک کن وآنجا درآی خلوت خاص است در بگشا درآی

2 دل وثاق توست جانا دیده نیز گر دلت آنجا گرفت اینجا درآی

3 خانه رنگین تماشا را خوش است یکدم اندر چشم هم خون پالا درآی

4 گو بمیر از درد تنهایی رقیب پیش تنها ماندگان تنها درآی

1 ای ز خورشید جمالت ماه را شرمندگی با گدایان تو شاهان در مقام بندگی

2 پرده از عارض برافکندی که من ماه توام وه که دارد کوکب طالع بدین فرخندگی

3 شوکت شاهی متاعی نیست در بازار عشق نیستی می باید و مسکینی و افکندگی

4 شد خراب از گریه بسیار چشم من بلی خانه را آفت رسد چون پر شود بارندگی

1 خوش آن دو یار که دل صاف کرده چون شیشه به هم خورند می لعل از آبگون شیشه

2 ز رشک لعل تو هر خون که خورده بود اکنون به همدمی قدح می دهد برون شیشه

3 به سجده درت از دیده ریخت خون دلم بلی شراب بریزد چو شد نگون شیشه

4 دلم خیال تو را جای شد ز عشوه عشق چنانکه جای پری گردد از فسون شیشه

1 خیل بتان برون ز شمار است و شه یکی آری بود ستاره هزاران و مه یکی

2 کردند عرض حسن سپاه بتان ولی چون شهسوار من نبود زان سپه یکی

3 از ما چه اعتبار که صد تاج خسروی باشد بر آستان تو با خاک ره یکی

4 خوش خواب مستی تو که من با فراغ دل بوسم گه آن دو لعل می آلود و گه یکی

1 ای به بالا همانک می دانی تو گلی ما همانک می دانی

2 گر روی در چمن ز رشک قدت رود از جا همانک می دانی

3 بر تو سیم ناب و اندر سیم سنگ خارا همانک می دانی

4 آهوی دام جسته ای و تو را زلف در پا همانک می دانی

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی