1 شنیده ام که ز من یاد کرده ای جایی نداشتم من بیدل جز این تمنایی
2 کجا کند چو تویی یاد چون منی هیهات همی پزم پی تسکین خویش سودایی
3 هزار بوسه زنم ز آرزوی پابوست چو در ره تو نشان یابم از کف پایی
4 دلم ز هر دو جهان در غمت ازان یکتاست که در زمانه نداری به حسن همتایی
1 ای فتنه چشم تو جهانی می کن نظری به ناتوانی
2 پیوسته به قصد ما ز ابرو تا گوش کشیده ای کمانی
3 هر کس برت آورد متاعی ماییم و همین حقیر جانی
4 هستم سگکی بر آستانت خرسند ز تو به استخوانی
1 رخ برافروخته ای ماه منور شده ای قد برافراخته ای رشک صنوبر شده ای
2 در نکویی رخ تو روز به روز افزون است دی نکو بودی و امروز نکوتر شده ای
3 نیست حد بشر این حسن و لطافت که تو راست روح قدسی که بدین شکل مصور شده ای
4 خوی تو با همه عشاق وفا و کرم است در حق ما چه جفا جوی و ستمگر شده ای
1 زارم از فرقت شیرین دهنی نوش لبی چاره وصل است برانگیز خدایا سببی
2 جان که در موج غم افتاد جدا زان لب لعل عاقبت خواهدش آن موج رساندن به لبی
3 چون نیامد ادب بزم وصال از من مست دمبدم می رسد از شحنه شهرم ادبی
4 ساخت با نغمه غم مرغ دلم زان که نخاست هرگز از بلبل این باغ نوای طربی
1 اگر وصف مه می کنم مه تویی وگر قصد ره مقصد ره تویی
2 وگر قصه سرو گویم بلند مراد دلم قصه کوته توی
3 مرا مدعا عشق توست و بر آن به آن رخ دلیل موجه تویی
4 مگر غیر من کیست مقصود تو که بالله تویی ثم بالله تویی
1 به روی من از لطف بگشا دری مرا زین درم بر در دیگری
2 سرم را مکن ز آستانت جدا که با آستان تو دارم سری
3 ز مسکینیم نیست جا پیش تو ز من هیچ جا نیست مسکین تری
4 شد افزون ز افسون تو سوز دل دمیدی دمی شعله زد اخگری
1 وای من وای من ز عشق تو وای من جوی الحب من یحن سوای
2 شد شب تار روز منتظران همچو مه یک شبی به بام برآی
3 جان درآمد به محمل تو روان چو برآمد ز دور بانگ درای
4 تا به پایم خلید خار رهت می برد دیده رشکم از کف پای
1 الله الله چه شوخ دیده کسی که به فریاد هیچ کس نرسی
2 من تو را خواهم از دو عالم و بس کز دو عالم همین مرا تو بسی
3 از توام جز تو آرزویی نیست انت سولی و انت ملتمسی
4 چون نی از خویشتن تهی شده ام با تو دارم هوای هم نفسی
1 گهی در دل گهی در دیده باشی دلم را خون کنی وز دیده پاشی
2 ز لوح خاطرم نقش بتان را تراشیدی خوشا این بت تراشی
3 خریدار تو زان رو شد جهانی که چون یوسف به خوبی گشته فاشی
4 چو چنگ از دست تو زان می خروشم که چون چنگم رگ جان می خراشی
1 صدای آن غژکم کشت و شکل آن غژکی که شور مجلس عشاق شد ز پر نمکی
2 ز پرده بشری می زند نوا لیکن رسد به گوش من آواز سبحه ملکی
3 دمید صبح یقین از فروغ جام ای شیخ ز زهد خشک چرا مانده در حجاب شکی
4 ز سعد و نحس فلک دم زند منجم شهر ز بزم عشرت ما دور باد آن فلکی