آثار جامی

صفحه 96 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 شنیده ام که ز من یاد کرده ای جایی نداشتم من بیدل جز این تمنایی

2 کجا کند چو تویی یاد چون منی هیهات همی پزم پی تسکین خویش سودایی

3 هزار بوسه زنم ز آرزوی پابوست چو در ره تو نشان یابم از کف پایی

4 دلم ز هر دو جهان در غمت ازان یکتاست که در زمانه نداری به حسن همتایی

1 ای فتنه چشم تو جهانی می کن نظری به ناتوانی

2 پیوسته به قصد ما ز ابرو تا گوش کشیده ای کمانی

3 هر کس برت آورد متاعی ماییم و همین حقیر جانی

4 هستم سگکی بر آستانت خرسند ز تو به استخوانی

1 رخ برافروخته ای ماه منور شده ای قد برافراخته ای رشک صنوبر شده ای

2 در نکویی رخ تو روز به روز افزون است دی نکو بودی و امروز نکوتر شده ای

3 نیست حد بشر این حسن و لطافت که تو راست روح قدسی که بدین شکل مصور شده ای

4 خوی تو با همه عشاق وفا و کرم است در حق ما چه جفا جوی و ستمگر شده ای

1 زارم از فرقت شیرین دهنی نوش لبی چاره وصل است برانگیز خدایا سببی

2 جان که در موج غم افتاد جدا زان لب لعل عاقبت خواهدش آن موج رساندن به لبی

3 چون نیامد ادب بزم وصال از من مست دمبدم می رسد از شحنه شهرم ادبی

4 ساخت با نغمه غم مرغ دلم زان که نخاست هرگز از بلبل این باغ نوای طربی

1 اگر وصف مه می کنم مه تویی وگر قصد ره مقصد ره تویی

2 وگر قصه سرو گویم بلند مراد دلم قصه کوته توی

3 مرا مدعا عشق توست و بر آن به آن رخ دلیل موجه تویی

4 مگر غیر من کیست مقصود تو که بالله تویی ثم بالله تویی

1 به روی من از لطف بگشا دری مرا زین درم بر در دیگری

2 سرم را مکن ز آستانت جدا که با آستان تو دارم سری

3 ز مسکینیم نیست جا پیش تو ز من هیچ جا نیست مسکین تری

4 شد افزون ز افسون تو سوز دل دمیدی دمی شعله زد اخگری

1 وای من وای من ز عشق تو وای من جوی الحب من یحن سوای

2 شد شب تار روز منتظران همچو مه یک شبی به بام برآی

3 جان درآمد به محمل تو روان چو برآمد ز دور بانگ درای

4 تا به پایم خلید خار رهت می برد دیده رشکم از کف پای

1 الله الله چه شوخ دیده کسی که به فریاد هیچ کس نرسی

2 من تو را خواهم از دو عالم و بس کز دو عالم همین مرا تو بسی

3 از توام جز تو آرزویی نیست انت سولی و انت ملتمسی

4 چون نی از خویشتن تهی شده ام با تو دارم هوای هم نفسی

1 گهی در دل گهی در دیده باشی دلم را خون کنی وز دیده پاشی

2 ز لوح خاطرم نقش بتان را تراشیدی خوشا این بت تراشی

3 خریدار تو زان رو شد جهانی که چون یوسف به خوبی گشته فاشی

4 چو چنگ از دست تو زان می خروشم که چون چنگم رگ جان می خراشی

1 صدای آن غژکم کشت و شکل آن غژکی که شور مجلس عشاق شد ز پر نمکی

2 ز پرده بشری می زند نوا لیکن رسد به گوش من آواز سبحه ملکی

3 دمید صبح یقین از فروغ جام ای شیخ ز زهد خشک چرا مانده در حجاب شکی

4 ز سعد و نحس فلک دم زند منجم شهر ز بزم عشرت ما دور باد آن فلکی

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی