آثار جامی

صفحه 95 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 بی منت کس راست نشد زان قد و بالا جز کار من المنة لله تعالی

2 بالای سرم شب نه سپهر است و ستاره با دود دلم رفته شررهاست به بالا

3 از گریه شد اسرار دلم فاش چو من کیست رسوا شده ای دیده خون از مژه پالا

4 از نرگس خونریز تو یک غمزه بسنده ست زنهار به خونریزی ما دست میالا

1 هر چند ز چشم ما نهانی غم نیست چو در میان جانی

2 بی روی تو زیستن نخواهم کان مرگ بود نه زندگانی

3 خواهم به ره تو خاک گردم چون جلوه کنان سمند رانی

4 کو تیغ که پیش رویت امروز داریم هوای جان فشانی

1 تو شمع مجلس انسی و شاه عالم جانی بناز بر همه خوبان که نازنین جهانی

2 عجب صبیح و ملیحی عجب جلیل و جمیلی ولی چه سود که قدر جمال خویش ندانی

3 به چهره صورت چینی به غمزه آفت دینی به عشوه شور جهانی به خنده راحت جانی

4 به سحر نرگس مستانه آفت زن و مردی به لطف قامت و بالا بلای پیر و جوانی

1 ساختم چشم راست بهر تو جای راست شد جا کرم نمای و درآی

2 کهنه شد دور ماه و نوبت توست ز ابروی خود مه نوی بنمای

3 کرده ام از دو دیده پای و ز اشک می روم در رهت پر آبله پای

4 گریه ام در گلو گره شده است تیغ بردار و این گره بگشای

1 نشان نبود ز عهد الست و قول بلی که می رسید به گوش دلم ز عشق ندی

2 ازان ندی ست که جانم فدی ست در ره عشق هزار جان گرامی فدیش باد فدی

3 ازان ندی ست که یک نغمه چون برون افتاد صدای آن ز ثریا گرفت تا به ثری

4 از آن ندی ست که از شاخ سرو مرغ چمن بر اهل ذوق کند داستان عشق املی

1 اشکی که تو را بر گل رخسار دویده باران بهار است که بر لاله چکیده

2 تا اشک رسیده ست به روی تو چه گویم کز رشک به روی من مسکین چه رسیده

3 اشک است به روی تو نه عکسی ست ز اشکم کش دیده در آیینه رخسار تو دیده

4 از چشم و رخت اشک به هر جا که فتاده گلبرگ تر و لاله سیراب دمیده

1 ای صبا گر یاد مهجوران ناشادش دهی از من بیدل طفیل دیگران یادش دهی

2 جوی اشک من روان زان قامت است ای باغبان کاش یکدم سر به پای سرو آزادش دهی

3 غمزه تیز و دل سختش پی قتلم بس است تا به کی در کف رقیبا تیغ پولادش دهی

4 داد می خواهد دلم از ظلم هجر ای شاه حسن شوکت شاهی فزون بادت اگر دادش دهی

1 زهی از خط سبزت تازه رسم فتنه انگیزی ز تیغ غمزه ات نو دمبدم آیین خونریزی

2 وزید از کوی تو بادی مشام جان معطر شد ز زلفت می فشانی گرد یا خود مشک می بیزی

3 بود پیوند جان آمیزش یاران تو این نکته چرا هرگز نیاموزی و با یاران نیامیزی

4 شکار لاغرم زارم بکش پیش سگان افکن نبینم قدر آن خود را که از فتراکم آویزی

1 خوش آنکه وارهاند ما را ز ما زمانی روشن ضمیر پیری یا خوبرو جوانی

2 این در جمال صورت آرایش دیاری وان از کمال معنی آسایش جهانی

3 جز در حضور اینان از خود امان نیابیم یارب ببخش ما را یکدم ز ما امانی

4 اسرار عاشقان را باید زبان دیگر دردا که نیست پیدا در شهر هم زبانی

1 مرید توام زان که جان را مرادی الیک استنادی علیک اعتمادی

2 عجب دلفروزی عجب خانه سوزی که صد خان و مان را به آتش نهادی

3 عجب کینه جویی عجب تندخویی که جان دادم از عشق و دادم ندادی

4 به داد تو نازم وداد تو ورزم که سلطان دادی و شاه ودادی

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی