آثار جامی

صفحه 94 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 ای سرو راستین که کُلَهْ کج نهاده‌ای دی تازه گل که پرده ز عارض گشاده‌ای

2 از جنس آب و خاک نیی از چه گوهری وز نوع جن و انس نیی وز که زاده‌ای

3 نازک‌تری ز برگ سمن ورنه گفتمی بر شکل سرو ریخته از سیم ساده‌ای

4 وصف تو را چنانکه تویی چون کنم خیال کز هرچه در خیال من آید زیاده‌ای

1 دارند جان و دل به تو هر یک تظلمی ای پادشاه حسن خدا را ترحمی

2 عشاق را ز ناز و تنعم فراغت است نازی بکن که نیست ازین به تنعمی

3 آهسته ران سمند خدا را که در رهت صد سرفتاده بیش بود زیر هر سمی

4 گر می کنیم ناله ز شوق رخت مرنج کز شوق گل خوش است ز بلبل ترنمی

1 بگشای ساقیا به لب شط سر سبوی وز خاطرم کدورت بغدادیان بشوی

2 مهرم به لب نه از قدح می که هیچ کس ز ابنای این دیار نیرزد به گفت و گوی

3 از ناکسان وفا و مروت طمع مدار از طبع دیو خاصیت آدمی مجوی

4 در راه عشق زهد و سلامت نمی خرند خوش آن که با جفا و ملامت گرفت خوی

1 من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی کجا زین گونه رسوا گشته هر انجمن بودی

2 نهادی بر گلوی صید تیغ و من به صد حسرت همی مردم چه بودی گر به جای صید من بودی

3 مرا شد کوه غم جان وز غمت جان می کنم اکنون به ملک عشق بایستی که نامم کوهکن بودی

4 ز خاموشی برآمد جان و در دل صد سخن پنهان چه بودی گر مرا پیشت مجال یک سخن بودی

1 ای دو چشمت در ستیز و کین یکی دل یکی تاراج کرده دین یکی

2 زلف و خالت را نمودم جان و دل آن یکی بربود از من این یکی

3 سوی هر غمخواره داری صد نظر مردم از غم جانب من بین یکی

4 خواب خوش باشد شب وصل ار بود عاشق و معشوق را بالین یکی

1 ای غمت آرزوی جان کسی درد تو مایه درمان کسی

2 گر تو فرمان نبری درمان چیست نشود بخت به فرمان کسی

3 وه چه شمعی تو که روشن نکنی هیچ گه کلبه احزان کسی

4 از تو داریم فغان ها که چرا نکنی گوش به افغان کسی

1 عجب مطبوع و موزونی عجب زیبا و رعنایی عجب شوخ دل آشوبی عجب ماه دل آرایی

2 به غمزه آفت جانی به قامت سرو بستانی به رخ شمع شبستانی به لب لعل شکرخایی

3 دلی دارم ز غم پر خون غمی دارم ز حد بیرون دریغا گر تو بر حال من بیدل نبخشایی

4 اجل نزدیک شد دور از توام آخر چه کم گردد اگر روزی قدم در پرسش من رنجه فرمایی

1 هر قطره می لعل که ریزد به زمینی از جام تو بر خاتم عیش است نگینی

2 با ظلمت شک سر دهانت نتوان یافت از نور رخت گر ندمد صبح یقینی

3 گفتم شدم ایمن ز بلاهای زمانه ناگاه خیال تو درآمد ز کمینی

4 هر دین که نه عشق است همه کفر و ضلال است با عشق تو فارغ شده ام از همه دینی

1 ای عمر گرانمایه و ای جان گرامی جانم به فدایت ز کجایی و چه نامی

2 کردیم دل و دیده مقام تو ولی نیست معلوم که با خسته دلان در چه مقامی

3 دمساز سگان در خود صد رهم افزون دیدی و نگفتی که ازین خیل کدامی

4 بر روی زمین حیف بود آن کف پا حیف بر دیده من نه قدم آن دم که خرامی

1 اگر چه در لب جانبخش انگبین داری ز ناوک مژه صد نیش در کمین داری

2 به خاک پات که نتوان در آب حیوان یافت لطافتی که تو در لعل آتشین داری

3 به هشت گلشن جنت نمی دهم یک شاخ ازان بنفشه که بر طرف یاسمین داری

4 به ابروان مفکن چین خدای را این بس که زیر هر شکن مو هزار چین داری

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی