آثار جامی

صفحه 93 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 ز شیخ چله نشین دور باش و چله وی که هست چله وی سردتر ز چله دی

2 سلوک وادی خون خوار فقر چون آید ز لاشه ای که بود پیش اهل دل لاشی

3 نشان چه می دهد از شاه بارگاه قدم نکرده یک قدم از شاهراه امکان طی

4 خیال بین تو که سودای رهبری دارد ز رهروان طریقت نه پای دیده نه پی

1 آسوده دلا حال دل زار چه دانی خوان خواری عشاق جگرخوار چه دانی

2 شب تا به سحر خفته به خلوتگه نازی بی خوابی این دیده بیدار چه دانی

3 هرگز نخلیده به کف پای تو خاری آزردگی سینه افگار چه دانی

4 ای فاخته پروازکنان بر سر سروی درددل مرغان گرفتار چه دانی

1 هر سر مو بر دل من گر زبانی داشتی از غم عشق تو فریاد و فغانی داشتی

2 بستر راحت نخواهم ای خوش آن شبها که من بر درت بالین ز خاک آستانی داشتی

3 داشتی معذور ناصح بی خودیهای مرا گر چو من دل در کف نامهربانی داشتی

4 سرو را با قد رعنای تو بودی نسبتی گر ز گل رخسار و از غنچه دهانی داشتی

1 لذت عشق فرو رفت مرا در رگ و پی عشق می گویم و جان می دهم از لذت وی

2 ذکر توبه مکن ای شیخ که با باده فروش کرده ام عهد که دیگر نکنم توبه ز می

3 همت از پیر مغان خواه که از خود برهی جز بدان بدرقه مشکل شود این مرحله طی

4 یار در جان و دلم در طلبش سرگردان سیر مجنون سوی هر وادی و لیلی در حی

1 چند گردم بهر لیلی گرد حی نی ز لیلی پای می بینم نه پی

2 گر بمیرم در غم لیلی خویش یا کرام الحی لا تاسوا علی

3 بر زبانم نام لیلی تا به چند در ضمیرم مهر لیلی تا به کی

4 ای که از لیلی همی گویی نشان اینما صادفتها ارسل الی

1 به هر زمین که نشانی ز خیمه لیلی نماید، از مژه مجنون روان کند سیلی

2 سکون و صبر چه امکان چو بست قاید عشق زمام خاطر مجنون به محمل لیلی

3 پی دعای فراغت ز عشق مجنون را به کعبه برد پدر با صد آه و واویلی

4 گرفت حلقه که یارب به حق این خانه که هر دمم سوی لیلی زیاده ده میلی

1 ای مرا از عشق تو در کار خود حیرانیی در بیابان تمنای تو سرگردانیی

2 قصه دشوار هجر از مردن آسان شد مرا باشد آری بعد هر دشواریی آسانیی

3 ماند بر خوان غم از من استخوانی چند و بس گر دهی فرمان سگانت را کنم مهمانیی

4 بی تو تن زندان جان شد ای به قصدم بسته تیغ دست رحمت برگشا و آزاد کن زندانیی

1 کاش من بیدل از سگان تو بودی تا ز مقیمان آستان تو بودی

2 آن همه دشنام ها که داد رقیبم آه چه بودی گر از زبان تو بودی

3 زاهد اگر قبله جمال تو دیدی ورد زبانش دعای جان تو بودی

4 غنچه اقبال ما کجا بشکفتی گر نه نسیمی ز گلستان تو بودی

1 خسته زخم عشقم ای ساقی لا طبیب لها و لا راق

2 باده غم زدا فکن در جام انه رقیتی و تریاقی

3 دردنوشان چو درد من دیدند حیث اجری الدموع آماقی

4 بس که راندند خون دل ز مژه فاض اقداحهم کاحداقی

1 بر سر آن کو سر من خاک بودی کاشکی پایمال آن بت چالاک بودی کاشکی

2 تا مرا بردی به کوی او مگر روزی صبا قالب خاکی خس و خاشاک بودی کاشکی

3 چند بر چاک گریبان طعنه ای ناصح مرا سینه ام صد جا ز تیغش چاک بودی کاشکی

4 حیف باشد سوختن ران سمندش بهر داغ داغ او هم بر دل غمناک بودی کاشکی

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی