آثار جامی

صفحه 89 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 حلقه زلفش گشاد باد سحرگاه اشرق شمس الضحی بنور محیاه

2 چند گریبان درم ز شوق جمالش برفکن ای باد صبح دامن خرگاه

3 وصف سهی سرو ما بلند مقامی ست کی رسد آنجا کسی به همت کوتاه

4 راز دل خم به پیش جام دهان باز گفت صراحی ازان فتاد در افواه

1 تعالی الله زهی شاه یگانه زهی حسن و جمال جاودانه

2 درین بتخانه هر نقشی که بینم تویی مقصود ما دیگر بهانه

3 نبیند چشم عارف عارض و خال نجوید مرغ قدسی آب و دانه

4 اگر خوانی ز عشقم داستانی نخوانی عشق مجنون جز فسانه

1 ای به قصد ملک دل حسنت سپاه آراسته وز لوای فتح زلفت اوج ماه آراسته

2 تا به فیروزی عنان تابی به جولانگاه ناز مردم چشمم ز در و لعل راه آراسته

3 مجلس مستان به یاد آن دهان و لب خوش است جز به نقل و می نگردد بزمگاه آراسته

4 ذکر طوبی کرده دل در وصف نخل قامتت دسته گل را به شاخی از گیاه آراسته

1 سیب زنخدان تو را به ز به یافت دلم متعه الله به

2 دانه خال از ذقنت چون نمود دانه چو هرگز ننماید ز به

3 گشت به از دانه خال آن ذقن گر چه بود میوه بی دانه به

4 گفت زهی هر که بدید ابرویت نیست بلی چاره کمان را ز زه

1 ای سر زلف تو گره بر گره در دل ما صد گره از هر گره

2 کار فرو بسته ما را بود با سر زلف تو برابر گره

3 قد من و رشته جان از غمت هست یکی حلقه و دیگر گره

4 می نهد از عارض و زلفت صبا بر سمن از غالیه تر گره

1 بنمای رخ که مطلع صبح صفاست این آیینه جمال نمای خداست این

2 کردم بسی طفیل سگان بر در تو جای هرگز نگفتیم چه کس است از کجاست این

3 بر سینه می زدم ز غمت سنگ هر که دید گفتا به عشق سنگ دلی مبتلاست این

4 هرگز نکردی از لب خود کام من روا ای بی وفا به شرع وفا کی رواست این

1 با این جمال همدم مستان عشق شو یک بار الست گوی و هزاران بلی شنو

2 در جام می ز لعل تو یک شمه یافتم اسباب علم و فضل به میخانه شد گرو

3 جز تخم آرزوی تو در دل نکشته ایم فرخنده ساعتی که رسد کشته را درو

4 گفتم تمام خرمن عمرم به باد شد لعلت به خنده گفت که بر ما به نیم جو

1 هر بامداد کان مه راند سواره بیرون آید ز شهر خلقی بهر نظاره بیرون

2 اشکم به خون بدل شد خون هم نماند وین دم می اوفتد ز دیده دل پاره پاره بیرون

3 شد آتشین دل من صد پاره و آید اکنون با دود آه یک یک همچون شراره بیرون

4 پیش رخت بتان را نبود مجال جلوه تا آفتاب باشد ناید ستاره بیرون

1 ای طره تو خم خم و گیسو گره گره وز جعد پیچ پیچ تو هر مو گره گره

2 خواهی ز پهلوی تو گشاید دلم ز بند بند قبا گشای ز پهلو گره گره

3 آن زلف را به مشک چه نسبت کزین متاع در چین به باد می دهد آهو گره گره

4 شد عمرها که همچو صنوبر بود مرا در دل ز شوق آن قد دلجو گره گره

1 جلوه آن شوخ و جولان سمند او ببین هر طرف آزاده ای سر در کمند او ببین

2 فتنه را خواهی پی تاراج عقل و دین سوار کرده جا بر پشت زین سرو بلند او ببین

3 بس که خون گریم به راهش چون مه نو در شفق غرقه در خون دلم نعل سمند او ببین

4 لب ز می تر کرد طاووسان باغ سدره را چون مگس پیرامن جلاب قند او ببین

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی