آثار جامی

صفحه 100 از 103
103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی

1 ای تو را رخ فتنه و بالا بلا دیده از تو فتنه بیند یا بلا

2 زلفی از سر تا به پا آویختی هستی القصه ز سر تا پا بلا

3 خطت آغاز دمیدن می کند یک سر مو ماند از ما تا بلا

4 تو بلایی وز تو رستن عافیت عافیت خواهند مردم با بلا

1 تا کی از خلق اسیر غم بیهوده شوی از همه رو به خدا آر که آسوده شوی

2 روز و شب در نظرت موج زنان بحر قدم حیف باشد که به لوث حدث آلوده شوی

3 مس قلبی چه تکاسل کنی اکسیر طلب زان چه حاصل که به تلبیس زراندوده شوی

4 خواب بگذار که در انجمن زنده دلان گر شوی دیده ور از دیده نغنوده شوی

1 همچو مه طالع شدی در دیده منزل ساختی خانه دل را ز مهر دیگران پرداختی

2 برگذشتی فارغ از من نی سلام و نی علیک می ندانم کردیم نادیده یا نشناختی

3 در بر سیمین دل چون سنگ بیرون آمدی سنگ در هنگامه سیمینبران انداختی

4 عمرها دور از بر تو بینوا بودم چو چنگ هرگزم روزی به بر نگرفتی و ننواختی

1 ز مشک تر خطی داری و خالی ندیده از تو مشکین تر غزالی

2 رخت خورشید وز هر جانبش خط کشیده از سواد شب هلالی

3 خیال آن میان می بندم آری بود با خویش هر کس را خیالی

4 ازان گل در نقاب غنچه مانده ست که از روی تو دارد انفعالی

1 ای صورت زیبای تو مجموعه معنی ویران شده عشق تو معموره تقوی

2 در مکتب عشق تو خرد با همه دانش چون طفل نوآموز نداند الف از بی

3 از فکر جهان فرد شو ای دل که توان شد همسایه خورشید بدین شیوه چو عیسی

4 در کوی تو گر پرتوی از روی تو بینم آن وادی ایمن بود این نور تجلی

1 ای بر سمن از سنبل تر بسته نقابی در گردن جان هر خم زلف تو طنابی

2 تو تاب نظر ناری و من طاقت دیدار ای کاش ببندی به رخ خویش نقابی

3 ای از پس عمری بر ما آمده تا چند خاموش نشینی نه سوالی نه جوابی

4 ذوقی ندهد عشق اگر جانب عاشق نبود گله ای وز طرف دوست عتابی

1 وقت گل می و مطرب دولتیست تا دانی دولتی چنین دریاب ای به دولت ارزانی

2 کیش کافران دارد نرگس تو کز مژگان کرده صد مسلمان را رخنه در مسلمانی

3 در جفا کمر بستی عهد مهر بشکستی نیک نیک بدعهدی سخت سست پیمانی

4 جاه و حشمت خوبی جاودان نمی ماند داد بینوایان ده پیش از آنکه نتوانی

1 گر بدانی که چها می کشم از درد جدایی به خدا با همه بیرحمی خود رحم نمایی

2 درد پرورد توام، من که و اندیشه درمان کاش صد درد دگر بر سر هر درد فزایی

3 دل بی حاصل ما را برت ای شوخ چه قیمت که به یک عشوه اگر خواهی ازین صد بربایی

4 گرچه ما را نبود جای به خاک سر کویت شکر باری که تو جا کرده درون دل مایی

1 الله الله چه نازنین شده‌ای آفت عقل و هوش و دین شده‌ای

2 من چنانم ز بیدلی که مپرس تا تو در دلبری چنین شده‌ای

3 کرده‌ای رخ ز چین طره عیان غیرت لعبتان چین شده‌ای

4 ز آتشین لعل آبدار لبت خاتم حُسن را نگین شده‌ای

1 اغیار را مدام می از جام زر دهی چون دور ما رسد همه خون جگر دهی

2 جانم ز شوق سوخت چه باشد اگر گهی بویی ز پیرهن به نسیم سحر دهی

3 ای باد اگر کنی سوی آن آستان گذر از من هزار بوسه بر آن خاک در دهی

4 ور در حریم حرمت او بار باشدت از حال خستگان فراقش خبر دهی

آثار جامی

103 اثر از فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - غزلیات در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی