1 مادح اهل بیت در معنی مدحت خویشتن کند یعنی
2 مؤمنم موقنم خدای شناس وز خدایم بود امید و هراس
3 از کجی ها در اعتقادم پاک نیست از طعن کج نهادم باک
4 دوستدار رسول و آل ویم دشمن خصم بد خصال ویم
1 هر که را رفض خلق شد خلق است نه خلق بلکه ننگ ما خلق است
2 چه بتر زان که ابلهی ز عوام لب گشاید به سب صحب کرام
3 چه بتر زان که جاهلی ز سفه گوید اندر حق صحابه تبه
4 آن که باشد مدیحش از ذم کم چون بود گر برآرد از ذم دم
1 معنی انما یرید الله آن بود پیش عارف آگاه
2 که خدا را ز لوث رجس و فساد هست تطهیر اهل بیت مراد
3 نیست پوشیده بر اولوالأفهام که بود رجس بدترین آثام
4 چون بود رجس زلت و عصیان نیست تطهیر آن بجز غفران
1 همچو این جاهلان جاه طلب که غلو کرده در علو نسب
2 پدر و مادر از نسب عاری پسر افتاده در نسب داری
3 دی پدر از اراذل قروی پسر امروز سید علوی
4 مادرش لولی و پدر لالا از زند دم ز حیدر و زهرا
1 پادشاهانه مجلسی می ساخت نرد صحبت به هر کسی می باخت
2 برد روزی ز ذوق راهروی ره بدان جمع سیدی علوی
3 شوکت و جاه شیخ را چو بدید شوک آن شوکتش به سینه خلید
4 گفت هستم من آل پیغمبر این بزرگی مرا بود در خور
1 با نبی گفت ایزد متعال که به امت رسان به لطف مقال
2 ان تحبوا الاله فاتبعون نیست کار از متابعت بیرون
3 مایه قرب حق متابعت است پیروان را سبق متابعت است
4 هر که در اتباع من شد گم سر زد آخر ز جیب یحببکم
1 هر که در راه عاشقی روزی خورده باشد غم دل افروزی
2 هر چه همرنگ یار او باشد از دل و جان شکار او باشد
3 مه برآید به سوی او نگرد حسن و خوبی روی او شمرد
4 سرو بیند به قد او نازد صفت سرو نازش آغازد
1 صید جویی به دشت دام نهاد آهوی وحشیش به دام افتاد
2 بست پایش چو بود در دل وی کش برد زنده تا نواحی حی
3 نا نهاده ز دشت پا بیرون شد دوچار وی از قضا مجنون
4 دید آن پای بسته آهو را خاست از جان خسته آه او را
1 قصه عاشقان خوش است بسی سخن عشق دلکش است بسی
2 تا مرا هوش و مستمع را گوش هست ازین قصه کی شود خاموش
3 هر بن موی صد دهانم باد هر دهان جای صد زبانم باد
4 هر زبانی به صد بیان گویا تا کنم قصه های عشق املا
1 شیخ مهنه که بود پیوسته از من و مای خویشتن رسته
2 صد حکایت ز خویش واگفتی لیک هرگز نه من نه ما گفتی
3 رفتی اندر صف صفا کیشان بر زبانش به جای من ایشان
4 بود بر وی شهود حق غالب دید خود را ز چشم خود غایب