سیدالطایفه جنید - قدس سره - می گوید: حکایات المشایخ جند من جنودالله، یعنی سخنان مشایخ در علم و معرفت راسخ لشکریست از لشکرهای خدای تعالی به کشور هردل که عزیمت تابد مخالفان نفس و هوا را روی در هزیمت یابد. ,
2 هجوم نفس و هوا گر سپاه شیطانند چو زور بر دل مرد خداپرست آرند
3 بجز جنود حکایات رهنمایان را چه تاب آنکه بر آن رهزنان شکست آرند
خدای تعالی با رسول خود - صلی الله علیه و سلم - خطاب می کند که «و کلا نقص علیک من انباء الرسل مانثبت به فؤادک » یعنی می خوانیم بر تو قصه های پیغمبران تا دل تو را ثابت گردانیم بر آنچه هستی در آن. ,
2 چو صورتی به دلت سازی از ارادت راست ز نفخ صور دم عارفان حیاتش ده
3 و گر شود متزلزل دلت ز جنبش طبع به شرح قصه صاحبدلان ثباتش ده
پیر هرات - رضی الله عنه - اصحاب خود را وصیت کرده است که از هر پیری سخنی یاد گیرید و اگر نتوانید نام ایشان را به یاد دارید تا بهره یابید. ,
2 آنی تو که از نام تو می بارد عشق وز نامه و پیغام تو می بارد عشق
3 عاشق گردد هر که به کویت گذرد آری ز در و بام تو می بارد عشق
در خبر است که خدای تعالی فردای قیامت با بنده از مفلسی و بی مایگی شرمنده می گوید که فلان دانشمند یا عارف را در فلان محله می شناختی؟ گوید: آری می شناختم فرمان رسد تو را به وی بخشیدم. ,
2 قدر من در صف عشاق تو زان پستتر است که زنم گام ارادت به مقامات وصول
3 در دلم نقش شده نام گدایان درت بس بود نامه احوال مرا مهر قبول
سری سقطی - قدس الله تعالی سره - جنید را کاری فرمود و به موجب دلخواه وی به آن قیام نموده کاغذپاره ای به وی انداخت در وی نوشته که: سمعت حادیا یحد فی البادیة یقول: ,
2 ابکی و مایدریک ما یبکینی ابکی حذار ان تفارقینی
3 و تقطعی حبلی و تهجرینی می گوید:
4 خون می گریم از تو چه پنهان دارم کز بهر تو این دو چشم گریان دارم
حلاج را - قدس سره - پرسیدند که مرید کیست؟ گفت: مرید آن است که از نخست بار که حضرت حق را نشانه قصد خود سازد، تا به وی نرسد به هیچ نیارامد و به هیچ کس نپردازد. ,
2 بهر تو به بر و بحر بشتافته ام هامون ببریده کوه بشکافته ام
3 از هر چه رسیده پیش رو تافته ام تا ره به حریم وصل تو یافته ام
ابوهاشم صوفی - قدس سره - گفته است که کوه را به نوک سوزن از بیخ کندن آسانتر است از زنگ کبر از دل بیفکندن. ,
2 لاف بی کبری مزن کان از نشان پای مور در شب تاریک بر سنگ سیه پنهانتر است
3 وز درون کردن برون آسان مگیر آن را کزان کوه را کندن به سوزن از زمین آسانتر است
ذوالنون - قدس سره - پیش یکی از مشایخ مغرب رفت به جهت مسئله ای؟ گفت: بهر چه آمدی؟ اگر آمده ای که علم اولین و آخرین بیاموزی آن را روی نیست این همه خالق داند، و اگر آمده ای که او را جویی آنجا که اول گام برگرفتی او خود آنجا بود. ,
2 زین پیش برون ز خویش پنداشتمت در غایت سیر خود گمان داشتمت
3 اکنون که تو را یافتم آنی دانم کاندر قدم نخست بگذاشتمت
پیر هرات گوید او با جوینده خود همراه است دست او گرفته در طلب خود می تازاند. ,
2 آن که نی نام به دست است مرا زو نه نشان دست بگرفته مرا در عقب خویش کشان
3 اوست دست من و پا نیز به هر جا که رود پایکوبان ز پیش می روم و دست فشان
فضیل عیاض - رضی الله عنه - گوید که من حق را سبحانه به دوستی پرستم که نشکیبم که نپرستم بعضی ازین طایفه را پرسیدند که سفله کیست؟ گفت: آن که حق را بر بیم و امید پرستد پس گفتند تو چون پرستی؟ گفت: به مهر و دوستی که مهر و دوستی وی مرا بر خدمت و طاعت دارد. ,
2 جانا ز در تو دور نتوانم بود قانع به بهشت و حور نتوانم بود
3 سر بر در تو به حکم عشقم نه به مزد زین در چه کنم صبور نتوانم بود
4 کی شود سوز قتیلت کشته زیر تیره خاک زانکه این آتش ز جان روشن او خاسته ست