ابوالحسن نوری - قدس الله تعالی سره - گوید: هر که خدای تعالی خود را از وی بپوشاند هیچ دلیل و خبر او را به وی نرساند. ,
2 چون دلبر ما ز پرده رو ننماید کس نتواند که پرده زو بگشاید
3 ور جمله جهان پرده شود باکی نیست آنجا که پی جلوه جمال آراید
خدای تعالی با رسول خود - صلی الله علیه و سلم - خطاب می کند که «و کلا نقص علیک من انباء الرسل مانثبت به فؤادک » یعنی می خوانیم بر تو قصه های پیغمبران تا دل تو را ثابت گردانیم بر آنچه هستی در آن. ,
2 چو صورتی به دلت سازی از ارادت راست ز نفخ صور دم عارفان حیاتش ده
3 و گر شود متزلزل دلت ز جنبش طبع به شرح قصه صاحبدلان ثباتش ده
معروف کرخی - قدس الله سره - گفته است که صوفی اینجا مهمان است، تقاضای مهمان بر میزبان جفاست، مهمان که باادب بود منتظر بود نه متقاضی. ,
2 مهمان توام در صف ارباب ارادت بنشسته به هر چیز که آید ز تو راضی
3 بنهاده به خوان کرمت دیده امید انعام تو را منتظرم نه متقاضی
ابراهیم خواص - قدس سره - گفته است: رنج مکش در طلب آنچه در قسمت ازلی برای تو کفایت کرده اند و آن روزیست، و ضایع مگردان آنچه از تو طلب کفایت آن کرده اند و آن انقیاد احکام الهیست از اوامر و نواهی. ,
2 قسمت رزقت ز ازل کرده اند چند پی رزق پراکندگی
3 فایده زندگیت بندگیست سر مکش از قاعده بندگی
در خبر است که خدای تعالی فردای قیامت با بنده از مفلسی و بی مایگی شرمنده می گوید که فلان دانشمند یا عارف را در فلان محله می شناختی؟ گوید: آری می شناختم فرمان رسد تو را به وی بخشیدم. ,
2 قدر من در صف عشاق تو زان پستتر است که زنم گام ارادت به مقامات وصول
3 در دلم نقش شده نام گدایان درت بس بود نامه احوال مرا مهر قبول
فضیل عیاض - رضی الله عنه - گوید که من حق را سبحانه به دوستی پرستم که نشکیبم که نپرستم بعضی ازین طایفه را پرسیدند که سفله کیست؟ گفت: آن که حق را بر بیم و امید پرستد پس گفتند تو چون پرستی؟ گفت: به مهر و دوستی که مهر و دوستی وی مرا بر خدمت و طاعت دارد. ,
2 جانا ز در تو دور نتوانم بود قانع به بهشت و حور نتوانم بود
3 سر بر در تو به حکم عشقم نه به مزد زین در چه کنم صبور نتوانم بود
4 کی شود سوز قتیلت کشته زیر تیره خاک زانکه این آتش ز جان روشن او خاسته ست
ذوالنون - قدس سره - پیش یکی از مشایخ مغرب رفت به جهت مسئله ای؟ گفت: بهر چه آمدی؟ اگر آمده ای که علم اولین و آخرین بیاموزی آن را روی نیست این همه خالق داند، و اگر آمده ای که او را جویی آنجا که اول گام برگرفتی او خود آنجا بود. ,
2 زین پیش برون ز خویش پنداشتمت در غایت سیر خود گمان داشتمت
3 اکنون که تو را یافتم آنی دانم کاندر قدم نخست بگذاشتمت
خواجه یوسف همدانی - قدس سره - وقتی در نظامیه بغداد وعظ می گفت فقیهی معروف به ابن السقا برخاست و مسئله پرسید گفت: بنشین که در کلام تو رایحهٔ کفر می بینم شاید که مرگ تو نه بر دین اسلام بود. بعد از آن به مدتی آن فقیه نصرانی شد و بر نصرانیت بمرد. ,
2 هر که بینی که پس از پرورش فقر او را در صف زنده دلان نام به ارشاد رود
3 باد دعوی به سر او مبر ای خواجه مباد که از این بی ادبی دین تو بر باد رود
ابوعلی رودباری - قدس سره - گفته است: تنگترین زندانها معاشرت اضداد است. ,
2 گر چه زندان است بر صاحبدلان هر کجا بویی ز وصل یار نیست
3 هیچ زندان عاشق مشتاق را تنگتر از صحبت اغیار نیست
شیخ ابوالحسن خرقانی - قدس سره - روزی به اصحاب خود گفت که چه بهتر بود؟ گفتند: شیخا هم تو بگوی گفت: دلی که در وی همه یاد کرد او بود. ,
2 دارم دلکی که با هر اندیشه که داشت جز یاد تو بر صفحه خاطر ننگاشت
3 یاد تو چنان فرو گرفتش که در او گنجایی هیچ چیز دیگر نگذاشت