معروف کرخی - قدس الله سره - گفته است که صوفی اینجا مهمان است، تقاضای مهمان بر میزبان جفاست، مهمان که باادب بود منتظر بود نه متقاضی. ,
2 مهمان توام در صف ارباب ارادت بنشسته به هر چیز که آید ز تو راضی
3 بنهاده به خوان کرمت دیده امید انعام تو را منتظرم نه متقاضی
بایزید را - قدس الله تعالی سره - پرسیدند که سنت کدام است و فرض کدام؟ فرمود که سنت ترک دنیا است و فرض صحبت مولا. ,
2 ای که در شرع خداوندان حال می کنی از سنت و فرضم سؤال
3 سنت آمد رخ ز دنیا تافتن فرض راه قرب مولا یافتن
شبلی را - قدس الله تعالی سره - شوری افتاد، به بیمارستان بردند جمعی به نظاره وی رفتند پرسید که شما کیانید؟ گفتند: دوستان تو سنگ برداشت و بر ایشان حمله کرد جمله بگریختند بخندید گفت: بازآیید ای مدعیان که دوستان از دوستان نگریزند و از سنگ جفایشان نپرهیزند. ,
2 آن است دوستدار که هر چند دشمنی بیند ز دوست بیش، شود دوستدارتر
3 بر سر هزار سنگ ستم گر خورد ازو گردد بنای عشقش ازان استوارتر
و هم از وی آرند که وقتی بیمار شد، خلیفه طبیب ترسا به معالجت وی فرستاد از وی پرسید که خاطر تو چه می خواهد؟ گفت: آنکه تو مسلمان شوی گفت: اگر من مسلمان شوم تو نیک می شوی و از بستر بیماری برمی خیزی؟ گفت: آری! ,
سهل عبدالله تستری - قدس سره - می گوید: که هر که بامداد کند و همت وی آن باشد که چه خورد، دست از وی بشوی. ,
2 هرکه خیزد بامداد از خواب و نبود در سرش جز خیال خورد ازو آیین بیداری مجوی
3 وانکه شوید دست چون پای از سر بستر کشید تا به خوان و سفره آرد دست، دست از وی بشوی
ابوسعید خراز - قدس الله سره - گوید که در اوایل حال ارادت محافظت سر وقت خود می کردم، روزی به بیابانی درآمدم و می رفتم، از قفای من آواز چیزی برآمد دل خود از التفات به آن و چشم خود را از نظر به آن نگاه داشتم. ,
به سوی من آمد تا به من نزدیک شد، دیدم که دو سبع عظیم به دوش من بالا آمدند، من به ایشان نظر نکردم، نه در وقت برآمدن و نه در وقت فرود آمدن. ,
3 کیست دانی صوفی صافی ز رنگ تفرقه آن که دارد رو به یکرنگی درین کاخ دو رنگ
4 نگسلد سر رشته سرش ز جانان گر بفرض ره بر او گیرد ز یک سو شیر و دیگر سو پلنگ
ابوالحسن نوری - قدس الله تعالی سره - گوید: هر که خدای تعالی خود را از وی بپوشاند هیچ دلیل و خبر او را به وی نرساند. ,
2 چون دلبر ما ز پرده رو ننماید کس نتواند که پرده زو بگشاید
3 ور جمله جهان پرده شود باکی نیست آنجا که پی جلوه جمال آراید
ابوبکر واسطی - قدس سره - گوید: آن که گوید نزدیکم، دور است، و آن که گوید دورم به نیستی خود در هستی او مستور است. ,
2 هر که گوید که به آن جان جهان نزدیکم باشد آن دعوی نزدیکی او از دوری
3 وان که گوید که ازو دورم، آن دوری او هست در پرتو نزدیکی او مستوری
ابوالحسن فوشنجی - قدس سره - گفته است که در دنیا هیچ چیز ناخوشتر نیست از دوستی که دوستی وی از برای غرضی یا عوضی باشد. ,
2 عاشق که ز هجر دوست دادی خواهد یا بر در وصلش ایستادی خواهد
3 ناکس تر ازو کس نبود در عالم کز دوست بجز دوست مرادی خواهد
ابوعلی دقاق - قدس سره - گوید در آخر عمر چندان درد بر وی پدید آمده بود که آخر هر روز به بام برآمدی و روی بر آفتاب کردی و گفتی: ای سرگردان مملکت، امروز چون بودی و چون گذرانیدی، هیچ جای بر اندوهگین این حدیث تافتی؟ هیچ جای از زیر و زبر شدگان این واقعه خبر یافتی؟ هم از این جنس می گفتی تا آفتاب فرو شدی. ,
2 ای مهر که نیست چون تو عالم گردی زین رهرویم ببخش راه آوردی
3 امروز که را دیدی کاندر ره عشق بر رخ بودش گردی و در دل دردی
شیخ ابوالحسن خرقانی - قدس سره - روزی به اصحاب خود گفت که چه بهتر بود؟ گفتند: شیخا هم تو بگوی گفت: دلی که در وی همه یاد کرد او بود. ,
2 دارم دلکی که با هر اندیشه که داشت جز یاد تو بر صفحه خاطر ننگاشت
3 یاد تو چنان فرو گرفتش که در او گنجایی هیچ چیز دیگر نگذاشت