سری سقطی - قدس الله تعالی سره - جنید را کاری فرمود و به موجب دلخواه وی به آن قیام نموده کاغذپاره ای به وی انداخت در وی نوشته که: سمعت حادیا یحد فی البادیة یقول: ,
2 ابکی و مایدریک ما یبکینی ابکی حذار ان تفارقینی
3 و تقطعی حبلی و تهجرینی می گوید:
4 خون می گریم از تو چه پنهان دارم کز بهر تو این دو چشم گریان دارم
یوسف بن الحسین - قدس الله سره - گفته است: همه نیکوییها در خانه ایست و کلید آن تواضع و فروتنی؛ و همه بدیها در خانه ایست و کلید آن مایی و منی. ,
2 جمع است خیرها همه در خانه و نیست آن خانه را کلید بغیر از فروتنی
3 شرها بدین قیاس به یک خانه است جمع وان را کلید نیست بجز مایی و منی
4 هان احتیاط کن که نلغزی ز راه خیر خود را به معرض خطر شر نیفکنی
سهل عبدالله تستری - قدس سره - می گوید: که هر که بامداد کند و همت وی آن باشد که چه خورد، دست از وی بشوی. ,
2 هرکه خیزد بامداد از خواب و نبود در سرش جز خیال خورد ازو آیین بیداری مجوی
3 وانکه شوید دست چون پای از سر بستر کشید تا به خوان و سفره آرد دست، دست از وی بشوی
شیخ ابو سعید ابوالخیر را - قدس سره - پرسیدند که تصوف چیست؟ گفت: آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و از آنچه بر تو آید نجهی. ,
2 خواهی که به صوفیگری از خود برهی باید که هوا و هوس از سر بنهی
3 وان چیز که داری به کف از کف بدهی صد زخم بلا خوری و از جا نجهی
خواجه عبدالخالق غجدوانی را - قدس سره - روزی درویشی پیش او گفت: اگر خدای تعالی مرا مخیر گرداند میان بهشت و دوزخ من دوزخ را انتخاب کنم زیراکه بهشت مراد نفس است و دوزخ مراد خدای تعالی خواجه او را رد کردند و فرمودند که بنده را به اختیار چه کار؟ هر جا گوید رو رویم و هرجا گوید باش باشیم. ,
2 کار بی اختیار خواجه مکن ای که داری به بندگی اقرار
3 هرکجا اختیار خواجه بود بندگان را به اختیار چه کار
ابوبکر واسطی - قدس سره - گوید: آن که گوید نزدیکم، دور است، و آن که گوید دورم به نیستی خود در هستی او مستور است. ,
2 هر که گوید که به آن جان جهان نزدیکم باشد آن دعوی نزدیکی او از دوری
3 وان که گوید که ازو دورم، آن دوری او هست در پرتو نزدیکی او مستوری
خواجه بهاء الدین نقشبند را - قدس سره - پرسیدند که سلسله شما به کجا می رسد؟ فرمودند که از سلسله کسی به جایی نرسد. ,
2 از دلق و عصا صدق و صفایی نرسد وز سبحه بجز بوی ریایی نرسد
3 هردم به کجا رسد مگو سلسله ات کز سلسله هیچ کس به جایی نرسد
ابوعلی دقاق - قدس سره - گوید در آخر عمر چندان درد بر وی پدید آمده بود که آخر هر روز به بام برآمدی و روی بر آفتاب کردی و گفتی: ای سرگردان مملکت، امروز چون بودی و چون گذرانیدی، هیچ جای بر اندوهگین این حدیث تافتی؟ هیچ جای از زیر و زبر شدگان این واقعه خبر یافتی؟ هم از این جنس می گفتی تا آفتاب فرو شدی. ,
2 ای مهر که نیست چون تو عالم گردی زین رهرویم ببخش راه آوردی
3 امروز که را دیدی کاندر ره عشق بر رخ بودش گردی و در دل دردی
سمنون المحب - قدس سره - گفته است: بنده را محبت خداوند صافی شود تا زشتی بر همه عالم نیفکند. ,
2 گر کند جای به دل عشق جمال ازلت چشم امید به حوران بهشتی ننهی
3 کی مسلم شودت عشق جمال ازلی تا بر آفاق همه تهمت زشتی ننهی
ابوهاشم صوفی - قدس سره - گفته است که کوه را به نوک سوزن از بیخ کندن آسانتر است از زنگ کبر از دل بیفکندن. ,
2 لاف بی کبری مزن کان از نشان پای مور در شب تاریک بر سنگ سیه پنهانتر است
3 وز درون کردن برون آسان مگیر آن را کزان کوه را کندن به سوزن از زمین آسانتر است