در حقّ کسی که صد بدی با ما کرد از جلال عضد مفرد 25
1. در حقّ کسی که صد بدی با ما کرد
گر دست دهد هزار نیکی بکنیم
1. در حقّ کسی که صد بدی با ما کرد
گر دست دهد هزار نیکی بکنیم
1. به جستجوی تو شب را به روز می آرم
خیال بین که به شب آفتاب می جویم
1. گر تو میخواهی که بر دریا چو موری بگذری
نعل زن بر پای پیل و در میان نیل زن
1. نام شاهی ست که شد صورت و معنیش حسن
آخر صبح و کنار سمن و طرف چمن
1. گر نمیدانی تو نام خویشتن
چار دانگ... یر من در.... ون تو
1. ای خواجه اگر تو نام خود می پرسی
آواز خر از دهان ماهی بشنو
1. چاه چون واژونه گردد صورتی باشد غریب
قطره بر بالای چشمه، چشمه بر بالای چاه
1. نپویم بیش ازین دیگر در این راه
ازین گفتارها استغفراللّه
1. زری چندم به دست آمد ز بصره
ببستم جمله بر پنجاه صرّه
1. کردهای ای عماد ماهی گیر
چشمه را دام و آب را چشمه
1. بس فرق بود میان شعر من و تو
تو مدح کسان گویی و من حمد یکی