آفتابی که بنده سرگردان از جلال عضد قطعه 1
1. آفتابی که بنده سرگردان
نام او را چو ذرّه در طلب است
...
1. آفتابی که بنده سرگردان
نام او را چو ذرّه در طلب است
...
1. ای جوادی که به یک بخشش دست زادۀ تست
حاصل بحر و دفین خانه کان در گرو است
...
1. بر معشوقم آمد رکن فصّاد
ز ساق نازک دلخواه رگ زد
...
1. خداوند! تویی ک اوراد مدحت
بر افلاک و عناصر فرض باشد
...
1. آن کس که به ظلمت دو گیسو
خورشید منوّر از ره افکند
...
1. مولنا مادر فرزندانت
پسران ناکس و دون می زاید
...
1. در میان آر می که نام بتی ست
عقل هر کس ز کنه آن قاصر
...
1. از مرد بخیل نیست طرفه
کاو سر بنهد برابر مال
...
1. تشنه گشتم به راه کعبه شبی
قحط بود آب و من بترسیدم
...
1. ای وزیر جهان به فرزندان
التفاتی نمی کنی چندان
...
1. مدح تو گفتم و چو بود دروغ
من پشیمان شدم از آن گفتن
...
1. پیشوای زمانه زین الدّین
سرور اهل روزگاری تو
...